میپرسی چه خبر از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگیام جز سرمای زمستان خبری نیست
رفتی و در زندگیام بعد تو و خاطرههایت
جز غم و غصه و اندوه فراوان خبری نیست
# جعفرایزدپناه
@JanJiyarlr
💞🕊💞🕊💞
میپرسی چه خبر از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگیام جز سرمای زمستان خبری نیست
رفتی و در زندگیام بعد تو و خاطرههایت
جز غم و غصه و اندوه فراوان خبری نیست
# جعفرایزدپناه
@JanJiyarlr
💞🕊💞🕊💞
در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟
معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.
داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!
یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.
استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ مینماید!
Okay @ChanneliR
اشکِ من بی تو سرازیر شد و آخ نگفت
عشق ، قربانیِ تقدیر شد و آخ نگفت
بغضِ من، دوریِ تو، حسرتِ اندوهِ دلم
اتحادی که جماهیر شد و آخ نگفت
هر که پرسید اگر حالِ دلم را تو بگو
همدمِ بغضِ نفس گیر شد و آخ نگفت
آن جوانی که به پای تو، جوانی را داد
بی تو پژمرده شد و پیر شد و آخ نگفت
باز هم با غمِ تو می گذرد روز و شبش
آنکه از زندگی اش سیر شد و آخ نگفت...
@JanJiyarlr
چند روز بود چشم ازش بر نمیداشتم.
هر جا میرفت مثل سایه دنبالش بودم تا یه فرصت خوب واسه حرف زدن باهاش پیدا کنم ولی وقتی خوشحالیِ تو چشاشو میدیدم حرفامو قورت میدادم. اون شب دیگه با خودم گفتم باید بهش بگم ولی وقتی گفتن شب عملیات داریم پشیمون شدم و گذاشتم بعد عملیات بهش بگم.
عادت داشت عکس زنشو همیشه بزاره تو جیب چپ پیراهنش. میگفت اولین روزی که خواسته بیاد جنگ زنش عکسشو بهش داده و گفته تا این کنار قلبته هیچیت نمیشه. واقعا هم نمیشد. تو این همه مدت حتی زخمی هم نشده بود.
زنش حامله بود. پا به ماه بود. انگاری همین روزا بارشو میذاشت زمین و دوستِ ما بابا میشد.
بیشتر از همیشه میجنگید و بیشتر از همیشه عملیات میرفت.
میگفت نمیخواد بچهش تو جنگ بزرگ بشه.
اون شب تو عملیات همونجور که حواسم بهش بود دیدم یهو افتاد زمین. رفتم بالا سرش. تا برسم شهید شده بود. یه تیر درست خورده بود به قلبش.
همونجا که همیشه عکس زنشو میزاشت ...
ولو شدم کنارش و زیر لب گفتم
میخواستم بهت بگم زن و بچهت تو بمبارونِ بیمارستان، شهید شدن
ولی مثل اینکه خانومت از من زرنگتره ...
#حنانه_اکرامی
دردم این نیست که دل دست تو افتاد شکست
یا که بغضی به گلو در پی بیداد شکست
درد ما فارغ از این عشق به ظاهر غلط است
درد این است که دلِ پنجره در باد شکست
به خدا دشت پر از وحشت طوفان و بلاست
تو ببین قامت آن سروِ تن آزاد شکست
آنقدر دفتر شعرم پُرِ از نام تو شد
که قلم خسته شد و باور استاد شکست
درد این فاصله سخت است خدا میداند
شاید هرکس که دلش را به شما داد شکست
گرچه شیرین کمی از باده عشقش نوشید
در دلِ کوه و کمر قامت فرهاد شکست...
@JanJiyarlr
💞🕊💞🕊💞
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا
ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا
بی رخت اشک همی بارم و گل میکارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا
محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا
بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا
دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
امیر خسرو دهلوی
این دختر اسمش هست Lepa Radić، از مبارزان ضد فاشیسم در یوگسلاوی سابق و در زمان جنگ جهانی دوم که در 17 سالگی دستگیر شد و فقط در صورت لو دادن اسامی دوستانش آزاد میشد. در جواب گفت:
دوستانم را وقتی که دارند انتقام مرا میگیرند خواهید شناخت.
او در فوریه 1943 به دار آویخته شد.
حدود دو سال بعد تک تک افرادی که در قتل او دست داشتند به دست دوستانش، دادگاهی و اعدام شدند.
« منبع: دانشنامهی آزاد ویکیپدیا - توییتر آدلین »
دنیل آریلی در کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر میگه اگه برید تو یه مغازه تلوزیونفروشی یه تلوزیون باشه ۵۰ دلار یکی باشه ۷۰ دلار تلوزیون ۷۰ دلاری به نظرتون گرون میاد و ممکنه ۵۰ دلاری رو بخرید فروشنده چون ضرر می کنه یه تلوزیون ۹۰ دلاری میذاره که میدونه کسی هم نمیخره اما این باعث میشه "اثر لنگرگاهی" ایجاد بشه تا در ذهن خریدار ۷۰ دلار دیگه گرون به حساب نیاد.
قابل تامل...
در جنگ جهانی دوم سربازی نامهای با این متن برای فرماندهاش نوشت:
جناب فرمانده اسلحهام را زیر خاک پنهان کردم،
دیگر نمیخواهم بجنگم!
این تصمیم بخاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست... راستش را بخواهی، بعد از آنکه یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیبهایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم.
روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود:
پدر از روزی که تنهایم گذاشتی هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام... پدر جان، بخدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش میگیرم و اجازه نمیدهم دوباره به جنگ برگردی...
من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم.
او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟
« برگرفته از @ChanneliR »
ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ؟
ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ
اینها ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ بیحالی ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!
ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ.
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿﻢ ﺩﺭﯾﻐﺎ ...
اینها ﻫﻤﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!
ای کاش ﺩﺭ ﺩﯾﺰﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ
ﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻤﯽ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺑود
« ایرج میرزا »
@ancient