۱۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقیقت تلخ» ثبت شده است

خبری نیست

می‌پرسی چه خبر از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگی‌ام جز سرمای زمستان خبری نیست

رفتی و در زندگی‌ام بعد تو و خاطره‌هایت
جز غم و غصه و اندوه فراوان خبری نیست

# جعفرایزدپناه

@JanJiyarlr
💞🕊💞🕊💞

  • نظرات [ ۲ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۲۶ بهمن ۰۲

    اثر لنگرگاهی نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر

    دنیل آریلی در کتاب نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر میگه اگه برید تو یه مغازه تلوزیون‌فروشی یه تلوزیون باشه ۵۰ دلار یکی باشه ۷۰ دلار تلوزیون ۷۰ دلاری به نظرتون گرون میاد و ممکنه ۵۰ دلاری رو بخرید فروشنده چون ضرر می کنه یه تلوزیون ۹۰ دلاری میذاره که می‌دونه کسی هم نمی‌خره اما این باعث میشه "اثر لنگرگاهی" ایجاد بشه تا در ذهن خریدار ۷۰ دلار دیگه گرون به حساب نیاد.

    قابل تامل...

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۱ مرداد ۰۲

    دیگر نمی‌خواهم بجنگم...

    در جنگ جهانی دوم سربازی نامه‌ای با این متن برای فرمانده‌اش نوشت:

    جناب فرمانده اسلحه‌ام را زیر خاک پنهان کردم،
    دیگر نمی‌خواهم بجنگم!
    این تصمیم بخاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست... راستش را بخواهی، بعد از آنکه یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیب‌هایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم.
    روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود:

    پدر از روزی که تنهایم گذاشتی هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام... پدر جان، بخدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش می‌گیرم و اجازه نمی‌دهم دوباره به جنگ برگردی...

    من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم.
    او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟

    « برگرفته از @ChanneliR »

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۱ تیر ۰۲

    وعده دروغین

    ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ
    ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ

    ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ
    ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ‌ﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ؟

    ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ
    این‌ها ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ بی‌حالی ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!

    ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ
    ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽ‌ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ.

    ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿﻢ ﺩﺭﯾﻐﺎ ...
    این‌ها ﻫﻤﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!

    ای کاش ﺩﺭ ﺩﯾﺰﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ‌ﻣﺎﻧﺪ
    ﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻤﯽ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺑود

    « ایرج میرزا »

    @ancient

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۱۵ خرداد ۰۲

    مرگ رابطه

    اگه با کسی وارد رابطه شدین: 

    - لطفا تمام سوال‌هایی که تو ذهنتون دارین رو از طرف بپرسین 
    - وقتی احساس خوبی نسبت به جایی که میره یا آدمی که با اون صحبت می‌کنه ندارید بهش بگید و هرگز فکر نکنید باید خودش بفهمه
    - لطفا احساساتتون رو هر روز با هم در میون بزارین
    - همیشه در مورد روزی که داشتین با هم صحبت کنین
    - لطفا در حالی که از هم عصبانی هستین تا قبل از اینکه مشکل حل بشه نخوابین 
    - اعتماد همدیگرو جلب کنین

    + تمام مسائل یک رابطه، با حرف زدن و انتقال افکار و احساسات به درستی قابل حل شدن هستند؛⁣
    هر چه حرف‌ها و افکار خود را بیشتر سرکوب کنید و به اشتراک نگذارید رفته رفته از یکدیگر دورتر خواهید شد و در نهایت مرگ رابطه فرا می‌رسد!⁣

    رونوشت از @iTweeTer

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۲۶ فروردين ۰۲

    خاک سیاه

    ‏جالبه تو دبیرستان دو‌ تا رفیق داشتم. یکیشون مثل خر درس می‌خوند و آخرم دولتی خوب قبول شد، اون یکی هم از اول درس به یه ورش بود و دنبال دلال بازی. دیروز خبر گرفتم ازشون اون درس‌خونه به خاک سیاه نشسته، اون یکی هم به خاک سیاه نشسته. بقیه بچه‌ها هم همینطور. کلا هممون به خاک سیاه نشستیم. هممون...
    « برگرفته از @ChanneliR »

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۱۸ فروردين ۰۲

    انتظار عشق من

    پرسید که چرا دیر کرده است؟
    نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
    خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.
    گفتم: امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است...
    خندید به سادگیم آیینه و گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است!
    گفتم: از عشق من چنین سخن مگوی.
    گفت: خوابی! سال‌ها دیر کرده است...
    در آیینه به خود نگاه می‌کنم
    آه عشق او عجیب مرا پیر کرده است!!!
    راست گفت آیینه که منتظر نباش!!!
    او برای همیشه دیر کرده است...

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۲۶ بهمن ۰۱

    افسردگی غم و اندوه نیست

    جی کی رولینگ خالق هری پاتر راجع به افسرگی می‌گه؛

    توصیف افسردگی برای کسی که هرگز آنجا نبوده بسیار سخت است، چرا که افسردگی اندوه نیست. غم و اندوه را می‌شناسم. اندوه، گریه و احساس است. اما افسردگی یخ‌ زدن احساس است...
    احساسات کاملاً توخالی...

    زیگموند فروید هم افسردگی رو اینطور تعریف می‌کنه:

    افسردگی از جنس "غم" نیست! خشم است، خشمی علیه خود! خشمی که رو به درون چرخیده و حمله می‌کند...

    دردناک‌ترین قسمت ماجرا اینجاست که فرد افسرده این یخ زدن احساسات رو کاملا متوجه است و درک می‌کنه؛ سعی می‌کنه خوب شه، بخنده و رها باشه ولی همونطور که پائولو کوئیلیو نوشته افسردگی شبیه گرفتار بودن تو یک تله است، می‌دونی گیر کردی ولی نمی‌تونی رها بشی و این یکی از دقیق‌ترین تعریف‌ها از حال آدم افسرده‌ست...


    «رونوشت از @iTweeTer»

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱۵ بهمن ۰۱

    آهنگر از کار افتاده

    حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

    زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

    شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

    وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

    من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

    با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

    اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

    حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

    حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

    در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود…

     

    برگرفته از @AjibJaleb_tm

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱ بهمن ۰۱

    دل زیبا

    حــال ما با دود و الکـل جا نمی‌آیــد رفیـق
    زنــدگی کردن به عاشق‌ها نمی‌آیـد رفیق

    روحــمان آبستـن یک قرن تنها بودن است
    طفـل حسرت نوش ما دنیا نمی‌آید رفیـق

    دست‌هایت را خودت «هـا» کن اگر یخ کرده‌اند
    از لب معشـوقه‌مان «هـا» نمی‌آید رفیق

    هضـم دلتنگی برای، موج‌ها آسان نبــــود
    آب دریـا بی‌سبب بالا نمی‌آیــد رفیـق

    یا شبیـه این جماعت باش یا تنــها بمـان
    هیچ کس سمتِ دلِ زیبـا نمی‌آید رفیق

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۱ شهریور ۰۱
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه