میپرسی چه خبر از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگیام جز سرمای زمستان خبری نیست
رفتی و در زندگیام بعد تو و خاطرههایت
جز غم و غصه و اندوه فراوان خبری نیست
# جعفرایزدپناه
@JanJiyarlr
💞🕊💞🕊💞
میپرسی چه خبر از تو چه پنهان خبری نیست
در زندگیام جز سرمای زمستان خبری نیست
رفتی و در زندگیام بعد تو و خاطرههایت
جز غم و غصه و اندوه فراوان خبری نیست
# جعفرایزدپناه
@JanJiyarlr
💞🕊💞🕊💞
اشکِ من بی تو سرازیر شد و آخ نگفت
عشق ، قربانیِ تقدیر شد و آخ نگفت
بغضِ من، دوریِ تو، حسرتِ اندوهِ دلم
اتحادی که جماهیر شد و آخ نگفت
هر که پرسید اگر حالِ دلم را تو بگو
همدمِ بغضِ نفس گیر شد و آخ نگفت
آن جوانی که به پای تو، جوانی را داد
بی تو پژمرده شد و پیر شد و آخ نگفت
باز هم با غمِ تو می گذرد روز و شبش
آنکه از زندگی اش سیر شد و آخ نگفت...
@JanJiyarlr
دردم این نیست که دل دست تو افتاد شکست
یا که بغضی به گلو در پی بیداد شکست
درد ما فارغ از این عشق به ظاهر غلط است
درد این است که دلِ پنجره در باد شکست
به خدا دشت پر از وحشت طوفان و بلاست
تو ببین قامت آن سروِ تن آزاد شکست
آنقدر دفتر شعرم پُرِ از نام تو شد
که قلم خسته شد و باور استاد شکست
درد این فاصله سخت است خدا میداند
شاید هرکس که دلش را به شما داد شکست
گرچه شیرین کمی از باده عشقش نوشید
در دلِ کوه و کمر قامت فرهاد شکست...
@JanJiyarlr
💞🕊💞🕊💞
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا
ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا
بی رخت اشک همی بارم و گل میکارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا
محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا
بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا
دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
امیر خسرو دهلوی
ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ؟
ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ
اینها ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ بیحالی ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!
ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ.
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿﻢ ﺩﺭﯾﻐﺎ ...
اینها ﻫﻤﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!
ای کاش ﺩﺭ ﺩﯾﺰﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽﻣﺎﻧﺪ
ﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻤﯽ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺑود
« ایرج میرزا »
@ancient
I only wanted to have fun
فقط میخواستم خوش بگذرونم
Learning to fly learning to run
یاد بگیرم پرواز کنم، یاد بگیرم آزاد و رها باشم
I let my heart decide the way
به قلبم اجازه دادم تا راهو انتخاب کنه
When I was young
وقتى جوان بودم
Deep down I must have always known
ته دلم باید اینو میفهمیدم
That this would be inevitable
که این اجتنابناپذیره
To earn my stripes I’d have to pay
براى اینکه شایستگى هامو نشان بدم، باید بهاش رو بپردازم
And bare my soul
و روحم را عریان کنم ( حرف دلم رو بزنم )
I know I’m not the only one
میدونم که فقط من نیستم
Who regrets the things they’ve done
که از کارهایى که کرده پشیمونه
Sometimes I just feel it’s only me
بعضى وقتها احساس میکنم که فقط من اینطوریم که
Who can’t stand the reflection that they see
نمیتونه حتی انعکاسی که از خودش میبینه رو تحمل کنه
I wish I could live a little more
آرزو میکردم میتونستم یکم بیشتر عمر کنم
Look up to the sky not just the floor
و نگاهم به آسمون باشه، نه فقط زمین
I feel like my life is flashing by
احساس میکنم زندگیم از جلو چشمام رد میشه
And all I can do is watch and cry
و تنها کارى که میتونم بکنم اینه که نگاه کنم و گریه کنم
I miss the air I miss my friends
دلم تنگ شده براى هوا و براى دوستام
I miss my mother I miss it when
دلم براى مادرم تنگ شده، دلم براى وقتهایى تنگ شده
Life was a party to be thrown
که زندگى مثل یه مهمانى براى برگزار شدن بود
But that was a million years ago
اما همهى اینها مال میلیونها سال قبله
When I walk around all of the streets
زمانی که تو خیابانها پرسه میزنم
Were I grew up and found my feet
خیابانهایى که توشون بزرگ شدم و رو پاهام ایستادم
They can’t look me in the eye
اونها نمیتونن توى چشمام نگاه کنن
It’s like they’re scared of me
انگار از من میترسن
I try to think of things to say
سعى میکنم راجع به چیزهایى که میخوام بگم فکر کنم
Like a joke or a memory
مثل یه جک یا یه خاطره
But they don’t recognise me now
In the light of day
ولی اونها حتی دیگه تو روز روشن هم منو نمیشناسن
I know I’m not the only one
میدونم که فقط من نیستم
Who regrets the things they’ve done
که از کارهایى که کرده پشیمونه
Sometimes I just feel it’s only me
بعضى وقتها احساس میکنم که فقط من اینطوریم که
Who never became who they thought they’d be
اون چیزی که میخواسته نشده
I wish I could live a little more
آرزو میکردم میتونستم یکم بیشتر عمر کنم
Look up to the sky not just the floor
و نگاهم به آسمون باشه، نه فقط زمین
I feel like my life is flashing by
احساس میکنم زندگیم از جلو چشمام رد میشه
And all I can do is watch and cry
و تنها کارى که میتونم بکنم اینه که نگاه کنم و گریه کنم
I miss the air I miss my friends
دلم تنگ شده براى هوا و براى دوستام
I miss my mother I miss it when
دلم براى مادرم تنگ شده، دلم براى وقتهایى تنگ شده
Life was a party to be thrown
که زندگى مثل یه مهمانى براى برگزار شدن بود
But that was a million years ago
اما همهى اینها مال میلیونها سال قبله
A million years ago
میلیونها سال قبل
Adele - Milion Years Ago
ادل - میلیونها سال قبل
In the world of code and logic,
He sat alone with his keyboard.
In his mind, a dream so perfect,
A love that could never be ignored.
For he had seen her from afar,
A girl who stole his heart with grace.
But he could only love from afar,
For he feared rejection's cold embrace.
Day and night he sat and typed,
Lost in the world of his creation.
His heart longed for his love's grip,
But his dreams led him to isolation.
And when he finally told her true,
"I love you forever and a day" .
Her gentle voice broke the silence,
"I'm sorry, I can't love you that way."
In the world of code and logic,
He sat alone with his keyboard.
His heart heavy with unrequited love,
A story of a lonely programmer forever ignored.
He tried to hide the pain inside,
And kept the hurt from showing through.
But deep down he knew the truth,
That she could never love him too.
And so they said their goodbyes,
And he watched her walk away.
His heart aching with every step,
Forever haunted by what she had to say.
In the world of code and logic,
He sat alone with his keyboard.
His heart heavy with unrequited love,
A story of a lonely programmer forever ignored.
< Sina Moradi />
پرسید که چرا دیر کرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.
گفتم: امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است...
خندید به سادگیم آیینه و گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است!
گفتم: از عشق من چنین سخن مگوی.
گفت: خوابی! سالها دیر کرده است...
در آیینه به خود نگاه میکنم
آه عشق او عجیب مرا پیر کرده است!!!
راست گفت آیینه که منتظر نباش!!!
او برای همیشه دیر کرده است...
سفر میکردی و کار تو را دشوار میکردم
که چون ابر بهاری گریهی بسیار میکردم
همان "آغاز" باید بر حذر میبودم از عشقت
همان دیدار "اول" باید استغفار میکردم
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
تو را دیگر میان خوابها دیدار میکردم
«به روی نامههایت قطرهی اشک است، غمگینی؟»
تو میپرسیدی و با چشم خون انکار میکردم
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
به پای مرگ میافتادم و اصرار میکردم
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
غزل در گوش من میخواند و من تکرار میکردم!
« سجاد سامانی »
رونوشت از @AdabSar
این قلب ترک خوردهی من بند به مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود
باشد که به عشقش برسد هیچ نگفتم
یک عمر در این سینه غمش راز مگو بود
من روی خوش زندگیام را که ندیدم
هر روز دعا کردهام ای کاش دو رو بود
عمر کم و بیهمدم و غرق غم و بی تو
چاقوی نداری همه دم زیر گلو بود
من زیر سرم سنگ لحد بود و دلم خوش
او زیر سرش نرم شبیه پر قو بود
« سید تقی سیدی »