شب بود پسری تصادف کرد...
خون زیادی ازش رفته بود،
لحظه های آخرش گوشیشو برداشت،
نوشت: میای بریم؟؟؟
یکی ارسال کرد به رفیقش، یکی واسه عشقش...
عشقش جواب داد: این موقع شب؟ الان دیره نفسم... بگیر بخواب... دوست دارم، بوس بوس... بای...
رفیقش جواب داد: معلومه میام