نماندست چیزی به جز غم ... مهم نیست

گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست

تـــو را دوست دارم قسم به خدا که ...

اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست


فقــــط آرزو مـی‌کنم کــــه بمیرم

پس از آن بهشت و جهنم مهم نیست

همان وقت رانده شدن به زمین ... آه !

بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست


بیا تا علف هــــای هرزه بکاریم

اگر مرگ گل‌های مریم مهم نیست

ببین! مرگ هم شانس می‌خواهد ای عشق

فقط خوردن جامی از سم مهـــم نیست


نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست،

گرفته دلـــم از دو عالم، مهم نیست،

بمانم، بخوانم، برقصم، بمیرم ...

دگر هیچ چیزی برایم مهم نیست


« سید مهدی موسوی »