حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی
آنچه در دستت بود امانتی پنهان بود حراج شد
آنچه نباید بگویی گفته شد
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی
«دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن آن بودی»
راستی حالا که خود را بیخانه کردی
با آوارگیت چه میکنی؟!
شاید به خرابههای جامانده از دیگران پناه میبری ...