از هم بپاشانم به آسانی ! مهم نیست

این‌ها برای هیچ طوفانی مهم نیست !


آغوش من مخروبه‌ای رو به سقوط است

دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست


با دردِ خنجر ، دردِ خار از خاطرم رفت

بعد از تو غم‌های فراوانی مهم نیست


یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه!

دیگر مرا هر چه برنجانی مهم نیست


دار و ندارم سوخت در این آتش اما

هر چه برایم دل بسوزانی ، مهم نیست


هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد ،

دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست


حالا چه خواهد شد پس از این ؟ هرچه باشد !

این بار دیگر هیچ پایانی مهم نیست


« رویا باقری »