تمامِ دلتنگىهایم را برایش نوشتهام ؛
خط به خط ...
روز به روز ...
ساعت به ساعت ...
اما میترسم !
میترسم از اینکه بخواند و با پوزخندى از کنارش رد شود !
میترسم از اینکه بخواند و با یک "مرسى" گفتن ،
تمامِ تصوراتم را خراب کند !
میترسم از اینکه یک نفر قبل از من ،
تمامِ اینها را برایش گفته باشد !
شجاعتم تا همین حد بود ؛
"برایش نوشتن"
من جراتِ ارسالش را ندارم !
« علی قاضی نظام »