این شعر رو خیلی دوس دارم، اما خب ...


قدر‌نشناسِ عزیزم، نیمه ی من نیستی

قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی!


مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی

مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی


من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی ست

عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی


یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست

بعد ِمن اندازه ی یک عشق روشن نیستی


لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل

از گزند ِ بادهای هرزه ایمن نیستی


چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی

هرچه گوید عاشقم،می‌گویی:"اصلا نیستی"


دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم

اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی!


#کاظم_بهمنی