مردی مست به خانه آمد

آنقدر مست بودکه گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت راندیدوبه گلدان خورد و گلدان شکست

پیش خودش گفت حتما زنم فردا واسه گلدون کلی دادو بیداد میکنه همونجا خوابش برد صبح که ازخواب بیدارشد یادداشتی را روی یخچال دید: "عزیزم صبحونه موردعلاقتو روی میز چیدم الانم رفتم بیرون تا برای ناهار موردعلاقت چنتا چیز بخرم دوست دارم عشقم"

مرد با تعجب از پسرش پرسید این یادداشت چیه چرا مامانت ناراحت نشده

پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغلت کرد بذارتت رو تخت تو عالم مستی گفتی خانم به من دست نزن من متاهلم...

”بسلامتی همچین مردایی”

بعضی از چیزا اینقدر با ارزشن که خیلی از کارهای بدو میپوشونن ... .


برگرفته از @qazvin_abad