در برکهی خاموش دلم ماه ندارم
جز ترک تو ای عشق دگر راه ندارم
انگار همه سوی دلم سنگ پراندَند...
انگار دگر راهی به جز چاه ندارم
دیوانه مَخوانید منِ سَر به هوا را ...
من توشهای جز این سرِ گمراه ندارم
دیروز دلم خرمنی از عشق تو را داشت
امروز به غیر از تَلی از کاه ندارم
هر کس به طریقی به دلم سنگ جفا زَد
در سینهی خود جز غم جانکاه ندارم
#آشتیانی
برگرفته از @JanJiyarlr