سالها همصحبتم بودی و همرازم نبودی
با تو عمری همقفس بودم همآوازم نبودی
باغ بودم بیخبر از من گذشتی گل نچیدی
دل به آواز تو بستم نغمه پردازم نبودی
بر سر بامت نشستم دانه شوقم ندادی
خواستم تا پر گشایم بال پروازم نبودی
رازها در سینه پنهان کردم و با کس نگفتم
خواستم آن را با تو گویم محرم رازم نبودی
سوز دل در پرده گفتم ره به آوازم نبودی
ساز یکرنگی زدم دلدار سازم نبودی
روز تنهایی به چشمت شعله مِهری ندیدم
در شبِ ظلمانیِ من پرتو اندازم نبودی
بود امیدم همدم آغاز و انجامم تو باشی
فکر انجامم نکردی یار آغازم نبودی