آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر میکند.
فکر میکند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازه صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است. اما وقتی به آن میرسد، میبیند هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشمهایش چین افتاده، پاهایش ضعف میرود و دیگر نمیتواند پلهها را سه تا یکی کند... و از همه بدتر بار خاطرههاست که روی دوش آدم سنگینی میکند.