آلیس مونرو راجع به دورهی افسردگیش اینطور نوشته که:
آنچه از دستم بر میآمد با آنچه دلم میخواست انجام دهم منافات داشت...
شاید این بدترین حسی باشه که یه آدم میتونه تجربه کنه!
آلیس مونرو راجع به دورهی افسردگیش اینطور نوشته که:
آنچه از دستم بر میآمد با آنچه دلم میخواست انجام دهم منافات داشت...
شاید این بدترین حسی باشه که یه آدم میتونه تجربه کنه!
این دختر اسمش هست Lepa Radić، از مبارزان ضد فاشیسم در یوگسلاوی سابق و در زمان جنگ جهانی دوم که در 17 سالگی دستگیر شد و فقط در صورت لو دادن اسامی دوستانش آزاد میشد. در جواب گفت:
دوستانم را وقتی که دارند انتقام مرا میگیرند خواهید شناخت.
او در فوریه 1943 به دار آویخته شد.
حدود دو سال بعد تک تک افرادی که در قتل او دست داشتند به دست دوستانش، دادگاهی و اعدام شدند.
« منبع: دانشنامهی آزاد ویکیپدیا - توییتر آدلین »
دنیل آریلی در کتاب نابخردیهای پیشبینیپذیر میگه اگه برید تو یه مغازه تلوزیونفروشی یه تلوزیون باشه ۵۰ دلار یکی باشه ۷۰ دلار تلوزیون ۷۰ دلاری به نظرتون گرون میاد و ممکنه ۵۰ دلاری رو بخرید فروشنده چون ضرر می کنه یه تلوزیون ۹۰ دلاری میذاره که میدونه کسی هم نمیخره اما این باعث میشه "اثر لنگرگاهی" ایجاد بشه تا در ذهن خریدار ۷۰ دلار دیگه گرون به حساب نیاد.
قابل تامل...
اگه با کسی وارد رابطه شدین:
- لطفا تمام سوالهایی که تو ذهنتون دارین رو از طرف بپرسین
- وقتی احساس خوبی نسبت به جایی که میره یا آدمی که با اون صحبت میکنه ندارید بهش بگید و هرگز فکر نکنید باید خودش بفهمه
- لطفا احساساتتون رو هر روز با هم در میون بزارین
- همیشه در مورد روزی که داشتین با هم صحبت کنین
- لطفا در حالی که از هم عصبانی هستین تا قبل از اینکه مشکل حل بشه نخوابین
- اعتماد همدیگرو جلب کنین
+ تمام مسائل یک رابطه، با حرف زدن و انتقال افکار و احساسات به درستی قابل حل شدن هستند؛
هر چه حرفها و افکار خود را بیشتر سرکوب کنید و به اشتراک نگذارید رفته رفته از یکدیگر دورتر خواهید شد و در نهایت مرگ رابطه فرا میرسد!
رونوشت از @iTweeTer
جی کی رولینگ خالق هری پاتر راجع به افسرگی میگه؛
توصیف افسردگی برای کسی که هرگز آنجا نبوده بسیار سخت است، چرا که افسردگی اندوه نیست. غم و اندوه را میشناسم. اندوه، گریه و احساس است. اما افسردگی یخ زدن احساس است...
احساسات کاملاً توخالی...
زیگموند فروید هم افسردگی رو اینطور تعریف میکنه:
افسردگی از جنس "غم" نیست! خشم است، خشمی علیه خود! خشمی که رو به درون چرخیده و حمله میکند...
دردناکترین قسمت ماجرا اینجاست که فرد افسرده این یخ زدن احساسات رو کاملا متوجه است و درک میکنه؛ سعی میکنه خوب شه، بخنده و رها باشه ولی همونطور که پائولو کوئیلیو نوشته افسردگی شبیه گرفتار بودن تو یک تله است، میدونی گیر کردی ولی نمیتونی رها بشی و این یکی از دقیقترین تعریفها از حال آدم افسردهست...
چرا بعضیها با کوچکترین مسائل بشدت ناراحت میشوند؟
۱- شاید مسائلی که به نظر شما کوچک هستند برای آنها بسیار بزرگ و با ارزش باشند.
۲- ممکن است مدت زیادی تحت آزار روانی قرار گرفته باشند و در موقعیتهای اجتماعی بسیار حساستر از دیگران باشند
۳- مدت بسیار زیادی احساساتشان را سرکوب کردهاند و دیگر ظرفیتی برای نگه داشتن آنها ندارند؛ به همین خاطر، سریع واکنش نشان میدهند.
۴- مدت زیادی همه چیز در زندگیشان درست پیش نرفته و امید زیادی دارند که دیگر همه چیز خوب پیش برود، به همین خاطر با کوچکترین مشکلی بهم میریزند
و گذشته برایشان یادآور میشود.
آنها آنقدر خستهاند که نمیتوانند تظاهر کنند که از چیزی ناراحت نیستند یا اینکه لبخندهای مصنوعی بزنند.
گفت حواسِت به آدمهایی که کاکتوسوار زندگی میکنن باشه
گفتم کاکتوسوار؟
منظورت چیه؟!
«آدمهایی که مثل کاکتوس، نیازی نیست دائم حواست بهشون باشه
نیازی نیست هرروز خاکِشون رو چِک کنی تا مبادا خشک شده باشه
ترسِ پلاسیده شدنشون رو نداری
به خیالت خیلی مقاومن...
اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغولِ رسیدن به بقیه گلهای رنگارنگت هستی
چشمت به کاکتوست میوفته میبینی زردو پلاسیده شده
و ریشههاش خاکِستر...
و تو تازه همون روز میفهمی
کاکتوسها هم میمیرن
اما تدریجی...
و بیخبر...»
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ!
ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ میشود؛
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ میشود؛
ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ میشود؛ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ میشود...
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ میشود ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ!
ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ؛ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ، ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ میشود...
ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...
ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ میبرﺩ؛
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪﺍﻡ میگوید ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ میریزد!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ میمانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ میماند،
من میمانم و خدا...
با احساس خجالتی که ای مهربان چرا همیشه مرا از تو و دینت ترساندهاند...
چرا...؟
من غمگین نیستم، من «اندوه عالمم».
I'm not sad, I'm the 'sorrow of the world'.
لستُ محزوناً. أنا «حزن العالم».
هربار خبر فوت کسی رو میشنوم، جمله یکی از رفقا میاد تو ذهنم که میگفت:
"یه نفر تو صف رفتیم جلو..."