آلیس مونرو راجع به دورهی افسردگیش اینطور نوشته که:
آنچه از دستم بر میآمد با آنچه دلم میخواست انجام دهم منافات داشت...
شاید این بدترین حسی باشه که یه آدم میتونه تجربه کنه!
آلیس مونرو راجع به دورهی افسردگیش اینطور نوشته که:
آنچه از دستم بر میآمد با آنچه دلم میخواست انجام دهم منافات داشت...
شاید این بدترین حسی باشه که یه آدم میتونه تجربه کنه!
جی کی رولینگ خالق هری پاتر راجع به افسرگی میگه؛
توصیف افسردگی برای کسی که هرگز آنجا نبوده بسیار سخت است، چرا که افسردگی اندوه نیست. غم و اندوه را میشناسم. اندوه، گریه و احساس است. اما افسردگی یخ زدن احساس است...
احساسات کاملاً توخالی...
زیگموند فروید هم افسردگی رو اینطور تعریف میکنه:
افسردگی از جنس "غم" نیست! خشم است، خشمی علیه خود! خشمی که رو به درون چرخیده و حمله میکند...
دردناکترین قسمت ماجرا اینجاست که فرد افسرده این یخ زدن احساسات رو کاملا متوجه است و درک میکنه؛ سعی میکنه خوب شه، بخنده و رها باشه ولی همونطور که پائولو کوئیلیو نوشته افسردگی شبیه گرفتار بودن تو یک تله است، میدونی گیر کردی ولی نمیتونی رها بشی و این یکی از دقیقترین تعریفها از حال آدم افسردهست...