دختر گفت: بشمار
پسرک چشمانش را بست
و شروع کرد به شمردن: یک… دو… سه … چهار…
دخترک رفت پنهان شود
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند
برّه شد و با گرگ رفت
پسرک قصه هنوز میشمارد...
دختر گفت: بشمار
پسرک چشمانش را بست
و شروع کرد به شمردن: یک… دو… سه … چهار…
دخترک رفت پنهان شود
آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا بازی میکند
برّه شد و با گرگ رفت
پسرک قصه هنوز میشمارد...