به تـــاوان تـــمام زخمهایی کــه خــوردم،
زخــمی خــواهم زد کــه شــعلهاش دنیـــا را فراگیرد
تــــر و خــشک با هـــم بــــسوزد …
دیگـــر هــیچ شــــغالی ادعای گـــــرگی نکند،
و دیگر هیچ شیری در جنگل نماند
چون این بار در لباس گرگ به جنگل خواهم رفت