مردانه زمین خورده ام ای عشق دمت گرم
رسوای جهان گشته ام ای عشق دمت گرم
هر روز و شبم ذکر دو چشم و خم ابرو
چندیست که آشفته ام ای عشق دمت گرم
یک چهره ی پیر و زخم در آینه خفته
مانند نفس خسته ام ای عشق دمت گرم
هر چشم تو را پاسخ لبخند نبودم
خشکید به لب خنده ام ای عشق دمت گرم
هر بار که آهسته قدم میزدی انگار
مسحور تو من بوده ام ای عشق دمت گرم
افسوس که پایان همه قافیه ها سوخت
در آتش آن دوده ام ای عشق دمت گرم
محکوم به تکرار شد این زندگی هیهات
ویرانه دل و خانه ام ای عشق دمت گرم
همواره دم از مرگ زدم خسته ام اینبار
حلقه به گلو بسته ام ای عشق دمت گرم
شاعر نامعلوم