In the world of code and logic,
He sat alone with his keyboard.
In his mind, a dream so perfect,
A love that could never be ignored.
For he had seen her from afar,
A girl who stole his heart with grace.
But he could only love from afar,
For he feared rejection's cold embrace.
Day and night he sat and typed,
Lost in the world of his creation.
His heart longed for his love's grip,
But his dreams led him to isolation.
And when he finally told her true,
"I love you forever and a day" .
Her gentle voice broke the silence,
"I'm sorry, I can't love you that way."
In the world of code and logic,
He sat alone with his keyboard.
His heart heavy with unrequited love,
A story of a lonely programmer forever ignored.
He tried to hide the pain inside,
And kept the hurt from showing through.
But deep down he knew the truth,
That she could never love him too.
And so they said their goodbyes,
And he watched her walk away.
His heart aching with every step,
Forever haunted by what she had to say.
In the world of code and logic,
He sat alone with his keyboard.
His heart heavy with unrequited love,
A story of a lonely programmer forever ignored.
< Sina Moradi />
در دنیای کد و منطق
با کیبوردش تنها نشست.
در ذهن او، رویایی بسیار عالی،
عشقی که هرگز نمی توان آن را نادیده گرفت.
چون او را از دور دیده بود،
دختری که قلب او را با لطف ربود.
اما او فقط می توانست از دور عشق بورزد،
چون از آغوش سرد طرد شدن می ترسید.
روز و شب می نشست و تایپ می کرد
در جهان خلقت خود گم شده است.
دلش مشتاق چنگ عشقش بود
اما رویاهایش او را به انزوا کشاند.
و وقتی بالاخره حقیقت را به او گفت،
"من تو را تا ابد و یک روز دوست دارم."
صدای آرام او سکوت را شکست،
"متاسفم، من نمی توانم شما را اینطور دوست داشته باشم."
در دنیای کد و منطق
با کیبوردش تنها نشست.
قلبش سنگین از عشق نافرجام،
داستان یک برنامه نویس تنها که برای همیشه نادیده گرفته شد.
سعی کرد درد درونش را پنهان کند،
و از بروز آسیب جلوگیری کرد.
اما در اعماق او حقیقت را می دانست،
که او نیز هرگز نمی تواند او را دوست داشته باشد.
و بنابراین آنها خداحافظی کردند،
و راه رفتن او را تماشا کرد.
قلبش با هر قدم درد می کند
برای همیشه از آنچه که او برای گفتن داشت غافلگیر شده بود.
در دنیای کد و منطق
با کیبوردش تنها نشست.
قلبش سنگین از عشق نافرجام،
داستان یک برنامه نویس تنها که برای همیشه نادیده گرفته شد.
سینا مرادی