۱۰۹ مطلب با موضوع «متن زیبا» ثبت شده است

حرف دل، ولی ویرایش شده و قلابی ...

تلگرام امکان جدیدی اضافه کرده که در آن می‌توانیم مسیج‌هایی را که می‌فرستیم، بعد از فرستادن ویرایش کنیم. یعنی آخرین پنجره‌ی صداقت ناخواسته‌مان که شیرین بود و دستمان را رو می‌کرد هم آن‌جا بسته شد. حالا برای هر حرفی راه برگشتی هست، اگر کسی که ناگفته‌ای به او داریم همان وقتی که داریم ناگفته را روی کلیدها می‌نویسیم در تلگرام حضور نداشته باشد، می‌توانیم راحت حرفمان را پس بگیریم و صدایش را هم درنیاوریم. یعنی کلام، مثل حباب ِ بی‌وزنی توی هوا می‌ماند و با یک اشاره می‌ترکد و ناپدید می‌شود.


"دوستت دارم"، edited: "دستت بهتر شد؟ "

"دلم برایت تنگ شده"، edited: " آلبوم جدید فلانی را شنیدی؟"

" چقدر شال قرمز بهت میاد" edited: "جشن ِ تولد استادت چطور شد؟ خوش گذشت؟ "

" دلم می‌خواهد کنارت توی سینما بنشینم و دستت را وقتی ترسیدی و احساساتی شده‌ای و روی پرده موسیقی پخش می‌شود بگیرم" edited: "بلیط جشنواره دارم، برایت میفرستم برو، همان فیلمی که دوست داری".

"دروغ گفتم حساسیت تابستانی دارم، دیروز بعد از ظهر یکسره تا غروب گریه کردم، برای همین چشمام قرمز بودن" edited: "حالم بهتره، داره خوب میشه".

"نرو ترمینال، سر ِ میدان کنار ترمینال منتظرم، چمدانت را باز کن دق کردم از غصه رفتن ِ تو" edited: "هرجور راحتی، سفر خوش بگذره".


ردّی از واقعیت زیر پیام‌ها، خیلی کوچک، باقی می‌ماند. آدم می‌فهمد چیزی ویرایش شده. قطره‌های ریز ِ آب صابون اما، وقتی حباب می‌ترکد می‌پاشند روی صورت آدم. به پیام‌های ناگهانی بی‌ربطی که آدم‌ها برایتان می‌فرستند بیشتر دقت کنید. لبخند بزنید، به "حالت چطوره" های بی ربط که ترکیده ِ حباب ِ دلتنگی هستند. به تمام حباب‌های کوچکی که دارند می‌ترکند...

  • نظرات [ ۵ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۲۱ تیر ۹۵

    در مورد اهدافتان حرف نزنید

    پیشنهاد می کنم حتما مطالعه کنید 


    در مورد اهدافتان حرف نزنید !

    ● تصور کنید که درکافه اى کنار دوستانتان مشغول صحبت کردن درباره مسائل کارى و زندگیتان هستید

    هرکدام مشتاقانه درباره موفقیت ها و دستاوردهایتان در زندگى صحبت میکنید.

    ● وقتى نوبت به شما میرسد ، ناخودآگاه تصمیم میگیرید درمورد رویاها و اهدافتان و برنامه هایى که براى رسیدن به آنها دارید ، صحبت کنید میگویید :

    ● "احساس میکنم وقتش رسیده که کسب و کار شخصى خودم را راه بیاندازم ، میخواهم خودم را در اتاق کارم حبس کنم ، سخت کار کنم تا به هدفم برسم . حتما موفق میشم ، از حالا به خاطر این موفقیت خوشحالم "

    ● دوستانتان خواهند گفت : " آه البته که توانایى این کار را دارى تو انسان موفقى هستى " و به شما پیشاپیش تبریک میگویند

    ● تایید و تشویق آنها احساس رضایت درونى عمیقى درون شما ایجاد میکند به طوریکه شادى درونى خود را کاملا احساس میکنید  اما چه باور ه کنید چه نه دراین لحظه مرتکب خطایى بزرگ شدید !! مطالعات روانشناسى بسیارى از سال ١٩٣٣ انجام شده اند که نشان میدهند بسیارى از افرادى که درباره اهداف و تصمیم هاى مهم در زندگى شخصى و کاریشان با دیگران صحبت میکنند ، شانس کمترى براى موفقیت دارند  اما چرا ؟

    ● مطالعات نشان میدهند که در مغز انسان سمبل هایى براى تشخیص هویت وجود دارد که تصویرِ ما از هویت شخصى مان را میسازد

    ● این سمبل ها در مغز ما از دو طریق تولید میشوند : 

    1 )  صحبت کردن 

    2 )  عمل کردن

    ● بنابراین صحبت کردن راجع به یک هدف و هیجان زده شدن قبل از رسیدن به هدف باعث ساخته شدن یک سمبل هویتى مربوط به آن در مغز میشود و این تصور در ناخودآگاه شکل میگیرد که کار مورد نظر انجام شده

    ● نتایج منتشر شده از مطالعه اخیر پیتر گلویتزر ، پروفسور روانشناسى دانشگاه ان واى سى نشان میدهد که اعلام کردن اهداف ، سمبل هاى هویتى را در مغز ایجاد میکند که باعث میشود از آن لحظه به بعد انگیزه و اشتیاق کمترى براى تلاش به سوى هدف داشته باشیم

    ● شاید این مسئله براى شماهم اشنا باشدکه بلافاصله پس از تصمیم گیرى هیجان و اشتیاق زیادى دارید ولی به مرور زمان بی انگیزه میشوید

    ● بنابراین ، ازین لحظه به بعد سکوت کنید و اهدافتان را شخصى و مثل یک راز حفظ کنید

  • نظرات [ ۲ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۸ تیر ۹۵

    عجب روزیه اون روز

    ســـ↯ـرخاڪ من ...

    اونے ڪہ بیشٺر اذیٺمـ می ڪرد بیشٺر گریہ مےڪنہ ...

    اونے ڪہ نخواسٺ منو ببینہ میاد دیدڹ جسدمـ

    اونے ڪہ حتی نیومد تولدمـ زیر ٺابوٺمو گرفتہ ...

    اونے ڪہ سلامـ نمےڪرد میاد برا خداحافظے ...


    عجب روزیه اون روز

    فقط مڹ نیسٺمـ


    Sina Moradi

  • نظرات [ ۵ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱ خرداد ۹۵

    گفتم خسته ام


    گفتم : خسته‌ام !

    گفت : از رحمت خدا ناامید نشوید . (زمر/٥٣)


    گفتم : هیچ‌کس نمی‌داند در دلم چه می‌گذرد !

    گفت : خدا حائل است میان انسان و قلبش . (أنفال/٢٦)


    گفتم : کسى را ندارم !

    گفت : ما از رگ گردن به تو نزدیک‌تریم . (ق/١٦)


    گفتم : گویا فراموشم کرده‌اى !

    گفت : بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را . (بقره/١٥٢)

  • نظرات [ ۵ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۱ فروردين ۹۵

    تنهایی و سکوت

    وقتـی آدم یک نفر را دوســـت داشته باشد ،

    بیش‌تر تنـهاست .

    چون نمی‌تواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد

     و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می‌کند ،

    تنهایی تو کامل می‌شود ...


    « سمفونی مردگان - عباس معروفی »

  • نظرات [ ۸ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۲۶ بهمن ۹۴

    طعم مرگ

    مــــــن بــا کلمــــــــہ هـــا بــازی نمیکنــــــم

    وقتــــــــــــے مینــویســـــــم  نفسمــــــــے

    ⇙ یعنــــــــــے⇘

    ♛ زنــدگــــیم بــــــــى تــــــــو♛

    طعــــــــم مــــــــرگ مےدهــــــــد


    Sina Moradi

  • نظرات [ ۱۰ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۱ بهمن ۹۴

    فکر اکسیژن

    مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند…؛

    پنجره های اتاق باز نمی‌شد.

    نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی‌توانست آن را باز کند. 

    با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد…

    و سراسر شب را راحت خوابید.

    صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است…!

    "او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود…!!!"

    فلورانس اسکاویل شیل


    Sina Moradi

  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۲۰ دی ۹۴

    آواره

    حرمت‌ها که شکسته شد

    مسیح هم که باشی نمی‌توانی دل شکسته را احیا کنی

    آنچه در دستت بود امانتی پنهان بود حراج شد 

    آنچه نباید بگویی گفته شد

    فاجعه را یک عذر خواهی درست نمی‌کند

    حرف، حرف ویران کردن دل است

    نه دیواری خراب کنی از نو بسازی

    «دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن آن بودی»

    راستی حالا که خود را بی‌خانه کردی

    با آوارگیت چه می‌کنی؟!

    شاید به خرابه‌های جامانده از دیگران پناه می‌بری ...


    Sina Moradi

  • نظرات [ ۷ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱۲ دی ۹۴

    دلتنگی بی پایان، شاید روزی بفهمد ...

    شـایــد روزی بـفهمـد ،

    بـه خــاطـرش …

    از چه‌هــا گــذشتــم !

    امّــا ؛

    حــال کـه نـمی‌دانـــد … بگذار نداند !!!

    سهم “من” از “تـــــــــــو”

    عشق نیستــــــــــــــ ، ذوق نیستـــــــــــــــــــــــــــــ ، اشتیاق نیستــــــ

    همان دلتنگی بی‌پایانیست

    که روزهــــــــــــــا دیوانــــــــه‌ام می‌کند شب‌ها حیرانم!


    Sina Moradi

  • نظرات [ ۴ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۱۰ آذر ۹۴

    خدای برنامه نویسی

    خسته شدم از بس خاطرات تلخمو روی دفتری به اسم مرگ‌نامه‌ی سام نوشتم. میخوام قسمتاییش که قابل استفاده ی بقیه‌س رو روی وبلاگ بنویسم.

    درگیری های ذهنمو، دردا و سختی ها و اگه خاطره‌ی خوبی هم وجود داشت همینجا بدون پرده بنویسم.


    قبلا توی سامینتک یه مطلب گذاشته بودم در مورد این که برنامه نویسی پسرا بهتره یا دخترا!

    نتیجه این شده بود که تعداد برنامه نویسای خوب پسر، بیشترن ولی دلیلی بر این نیست که برنامه نویسی مخصوص پسراس!

    الان میخوام دلیلشو بگم. دلیل این که تعداد برنامه نویسای پسر (مخصوصا در سطح دانشگاه که اغلب شروع دوران برنامه نویسی خیلی هاست) بیشتره چیه!!

    بازم حقیقت تلخ، شاید تلخ ترین حقیقتی که توی زندگی من وجود داره، تجربه ی شخصی خودم:

    مدتیه که من با دانشجوهای تازه وارد برنامه نویسی سروکار دارم. وقتی به تمریناشون و راه حلی که رفتن نگاه میکنم یه چیز دائما توجهمو جلب میکنه

    این که یه سری از پسرا دارن جوابو برای دخترا کپی میکنن (به اصطلاح خودشون فقط دارن برای دخترا توضیح میدن)

    این پسرا تمام تلاششونو توی برنامه نویسی میکنن تا دخترا به اونا محتاج باشن! و صد البته این مطلب توی ایران بیشتر وجود داره و این تلقین توی ایران شدتش خیلی زیاده. (اگه توجه کرده باشین توی فیلمای خارجی نقش هکر و مخ کامپیوتر رو معمولا یک خانوم بازی میکنه!!! پس حداقل این تلقین توی خارج کمتر از ایرانه که برنامه نویسی مخصوص پسراس)

    با وجود این تلقین بعضی از پسرا کم کم خودشون رو به جای خدای برنامه نویسی جا میدن و بقیه به ناچار مجبورن به اونا رجوع کنن و به خاطر تلاش کمترشون فاصله ی برنامه نویسی پسر و دختر زیاد میشه.

    دخترهایی که تلاششونو میکنن خوش خط بنویسن تا بقیه بیان از اونا جزوه بگیرن هم باشه!!! به نظرتون شما دستگاه تایپ بقیه این؟

    خلاصه این که بین دانشجوهایی که از اونا تمرین تحویل میگیرم، درصد برنامه نویسیای خوب دختر از پسر بیشتر بوده، چون هنوز اول راهن، هرچی بگذره آمار برعکس میشه!!!

    واقعا باید به حال این چنین جامعه ای تاسف خورد که معیار خوب و بد بودن توی هر زمینه ای صرفا برای جذب جنس مخالفه


    منم به خودم میگم برنامه نویس، شاید بگین پس تو هم هدفت جذب جنس مخالف بوده! آره شاید حق با شماس! احتمالا من از ده سالگی !!! که برنامه نویسی رو شروع کردم هدفم همین هدفای ش/ه/و/ت آمیز پسرا بوده!!!

    واقعا برای این جامعه، ایران و ایرانی متاسفم ! (دور از جون معدود افرادی که هنوز خون انسان و انسانیت توی رگهاشون جریان داره)


    Sina Moradi - A Programmer

  • نظرات [ ۸ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۳ آذر ۹۴
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه