بعد از این عشق به هر عشق جهان میخندم
هرکه آرد سخن عشق به میان میخندم
من از آن روز که دلدارم رفت
به هوسبازی این بیخبران میخندم
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشتست به آن میخندم
بعد از این عشق به هر عشق جهان میخندم
هرکه آرد سخن عشق به میان میخندم
من از آن روز که دلدارم رفت
به هوسبازی این بیخبران میخندم
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشتست به آن میخندم
شهر را آدم به آدم در پىات جویا شدم
تا که یک شب دیدمت، دل باختم، رسوا شدم
با نگاهى ساده قلبم را گرفتى، خوب من!
فکر مىکردم که من عاشق نمى... اما شدم!
مثل یک پروانه در شمع نگاهت سالها
سوختم، اما عزیزم! با نگاه تو من معنا شدم!
گفته بودى در کنارت تا ابد هستم اى خوب من!
باز رفتى، باز ماندم، باز من تنها شدم!
صدای تسلیمم به کوه رسید… کوه ویران شد
صدای شکستنم به دریا رسید… دریا طوفان شد
وصال من چه شد؟
عشق چه شد؟
نجوای شب… اشکهای سحر…
فردای من چه شد؟
خداوندا…
ویرانهام… طوفان من چه شد؟
چــه لــَحظـه ے دردآوریــه ...
اون لـَحــظه کـه میپـُرسـه خوبــے ؟
پـَنـج خـَط تـایپ میکـُنے ولــے بجـاے
" Enter "
هــَمـه روپـاکـــ میکـُنـے ومینـِویسـے خوبـَم ... تـوچــطورے ؟ٔ
این فصل آخر است ببخش عاشقانه نیست
امشب در این خرابه هوای ترانه نیست
مردم دوباره پشت سرم حرف میزنند
اما عجیب! لحن تو هم صادقانه نیست
قلبی که جنس شیشه شد آخر شکستنی ست
عشقی که گشت یکطرفه جاودانه نیست
گفتم بمان به زخم غرورم نمک نپاش
گفتی سزای عشق مگر تازیانه نیست
با این همه اگر چه مرا برده ای ز یاد
هر چند در وجود تو از من نشانه نیست
باور نمیکنم که تو طردم کنی ولی
رفتم برای ماندنم آخر بهانهای نیست
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﻣُﺮﺩ...
ﺍﺯ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ...
و
ﻣﺎﺩربزرگ،
ﺳﺎﻋﺖ ﺯﻧﺠﯿﺮﺩﺍﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺟﻠﯿﻘﻪﺍﺵ ﺳﻨﺠﺎﻕ ﻣﯽﺷﺪ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪ.
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪ،
ﺳﺎﻋﺖ ﺳﺎﺯ ﻋﮑﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪﯼ ﭘﺸﺘﯽ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﺨﻔﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!…
دختری که شبیه جوانی مادربزرگ نبود!!!
پدربزرگ چقدر کم سیگار میکشید...
پسر: میشه بمونی؟؟؟
دختر: نه ما که قبلا حرفامونو زدیم... بازشروع نکنااااا...
پسر: باشه خب آخه من دوست دارم...
دختر: خب منم دوست دارم
پسر: خب پس اینکارا چیه؟ هااا؟
دختر: گفتم که نمیشه
پسر: آخه... باشه پس... مواظب خودت باش!
دختر: باشه خب کاری نداری؟
پسر: ...
دختر: الو
پسر: جانم بگو!
دختر: گفتم حرفی نداری؟
پسر: نه... تو خواسته ای نداری؟؟؟
دختر: فقط یه چیز؛ اگه یه روز خواستی منو ببینی واسم گل رز آبی میاری؟؟؟
پسر: چرا که نه...
پسر: خداحافظت عشقم...
دختر: نه یه دقه صب کن...
پسر قطع کرد و نشنید...!
دختر اشک از چشماش سرازیر شد.
بعد از یه ماه دختر بخاطر سرطانش مرد!!!
نامه ای که نوشته بود:
سلام... ازم دلخوری؟ خب... نخواستم با دیدن غم هام درد بکشی!
ناراحت نباش از دستم...
لامصب زود قطع کردی نشد بت بگم خیلی دوست دارم...
راستی گل رزهایی رو که قولشو دادی... هنوز سر قولت هستی دیگه؟؟؟
پاشو بیا سر خاکم دیوونه تنهام...
غافل از این که پسر همون روز خداحافظیشون خودکشی کرده...!!!
مجید خراطها در ۷ مهر ۱۳۶۰ چشم به جهان گشود.
مجید خراطها فارغ التحصیل رشته هنر و افتخار حضور با گروه های سنتی و پاپ دارد.
خراطها سال های زیادی را با آموزش ساز طی کرد
مجید خراطها از سال 84 پا به عرصه ی موسیقی نهاد.
اولین آلبوم حرفه ای ایشان آلبوم تنهاترین تنها با همکاری (مهدی ابراهیمی) به بازار ارائه شد.
سپس آلبوم دوم ایشان آلبوم زخم زبون با همکاری ( وحید خراطها ) به بازار ارائه داده شد.
همچنین مجید خراطها با ارائه آلبوم و تک موزیک برای دیگر هنرمندان کار خود را ادامه داد.
و سومین آلبوم مجید خراطها با نام وداع بود که مجید خراطها را بین مردم و نسل جوان محبوب کرد.
مجید خراطها پس از سعی و تلاش فراوان توانست در زمستان 87 آلبوم آواره را به بازار ارائه دهد که در این آلبوم مجید خراطها با همکاری وحید خراطها توانست خود را بیش از پیش در بین مردم محبوب سازد.
مجید خراطها در اسفند سال سال ۸۸ آلبوم فوق العاده کنسل را با همکاری وحید خراطها به بازار ارائه داد که با استقبال فوق العاده همراه شد.
مجید خراطها به نواختن سازهای
ستار
تار
دف
تومبار
گیتار
لید گیتار
گیتار باس
پیانو
و آهنگسازی به صورت حرفه ای را دارا میباشد.
لقب مجید خراطها در بین مردم "سلطان احساس" است که با شنیدن آهنگ ها و دیدن ارتباط عمیقی که مردم با آهنگ هایش برقرار میکنند متوجه میشوید که انتخاب این لقب بیمورد نبوده است.
ویرایش: سینا مرادی بلاگ
منبع: بیتوته
در ادامه ی مطلب چندنمونه از آهنگ های زیبای مجید خراطها را معرفی میکنم.
رد پاهایم را پاک میکنم...
به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودهام...
خدایا کم آوردهام
میشود استعفا دهم...
عشقم یک سیلی زد و گفت: تو بهم خیانت کردی!!!
گفتم: تو هم بکن...
چند ماهی گذشت...
سوار ماشین عروس دیدمش خیلی خوشگل شده بود...
با خنده اومد طرفمو گفت: دیدی منم تونستم...!!!
سیر دل نگاهش کردم گفتم مبارکه، اشک تو چشام جمع شده بود خندیدم و رفتم...
بعد یه ماه نمیدونم کی بهش گفته بود
تو بیمارستان بستری بودم
فهمید سرطان دارم...!!!
اومد ملاقاتمو و گفت: خیلی بی معرفتی...
چرا این کارو کردی؟!!!
بهش گفتم: من تو عروسیت خندیدم،
ولی تو توی ختمم گریه نکن...
گاهی دلیل کم محلی ها، نه گفتن ها و رها کردن ها شاید چیزی نباشد که تو فکر میکنی...
گاهی باید رفت در بینهایتِ عشق
تنها برای *"عشقت"*