ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﭼﻮﻥ شبها ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﻫﻮﺍ ﺍﺑﺮﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺮﻓﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﻧﺨﻨﺪ
ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻫﻢ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ😒
ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﭼﻮﻥ شبها ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﻫﻮﺍ ﺍﺑﺮﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺮﻓﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﺑﺎﺭﻭﻧﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ
ﻧﺨﻨﺪ
ﺑﺨﻨﺪﯼ ﻫﻢ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻪ😒
بعضی عشقها مثل قصه ابراهیمه...
باید همه چیزتو قربونی کنی!
بعضی عشقها مثل قصه مسیحه...
آخرش به صلیب کشیده میشی!
ولی بیشتر عشقها به قصه موسی شبیهه...
تا یه کم دور میشی،
یه گوساله جاتو میگیره!
ظریف علت طولانی شدن مذاکرات هسته ای را سرعت بالای اینترنت هتل و عدم محدودیت دانلود اعلام کرد
و افزود :
تا هاردم رو پر نکنم ایران برنمیگردم !!
1 . یه عده هستن زیر یه دقیقه جواب میدن تپل درست حسابی...!!
آدم حس میکنه رو در رو باش وایساده قشنگ باش داره حرف میزنه...!!!
2 . یه عده دیر جواب میدن اما کامل و خوب...!!
آدم حس تبادل نامه بش دست میده...!!
3 . یه عده هرچی براشون میفرستی یکی دو کلمه جواب میدن... مخصوصا اوکی...!!
حس حرف زدن با کر و لال به آدم دست میده...!!
4 . یه عده دیگه که کلا اصن جواب نمیدن هر چی بگی...!!
حس نشستن سر قبر مرده و فاتحه خوندن به آدم دست میده
رد پاهایم را پاک میکنم...
به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودهام...
خدایا کم آوردهام
میشود استعفا دهم...
از تراکم ابرها میترسم
میروی
چتری برایم بگذار
تنها
زیر شلاق باران میترسم
ﻭﺳﻌﺖ ﺩﺭﺩ ﻓﻘﻂ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺴﻤﺖ ﻏﻢﻫﺎ ﺷﺪﻩﺍﻡ،
ﺩﮔﺮ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺯ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ است، ﮐﻪ ﺍﺳﯿﺮ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍ ﺷﺪﻩﺍﻡ،
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﯽﺗﺎﺏ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻮﺩﻡ، ﻫﻤﺪﻡ ﺳﺮﺩﯼ ﯾﺦ ﻫﺎ ﺷﺪﻩاﻡ،
ﮐﺎﺵ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﮎ ﮐﻨﯿﺪ، ﺗﺎ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺪﻩﺍﻡ ...
اعدامـی لحظه ای مکث کرد و بـوسه ای بر طنــاب دار زد!
دادسـتان گفت: صبر کنید، آقــای زنـدانـی این چــــه کـــاریست!؟
زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت:
بیچـــاره طـــناب نــمیزاره زمـــین بیفتم
ولی آدم ها . . . ! بدجـــور زمــینــم زدن...
روزی ادیسون از مدرسه به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد و گفت: این را آموزگارم داد. گفت فقط مادرت بخواند.
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت، برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
سال ها گذشت مادرش از دنیا رفته بود. روزی ادیسون که اکنون بزرگ ترین مخترع قرن بود، در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد. برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را درآورده و خواند.
نوشته بود: کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم.
ادیسون ساعت ها گریست.
و در خاطراتش نوشت:
توماس آلوا ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد.
یه ﻧﻔﺮ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ به ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ ۴۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺍﺭﯼ ﻗﺮﺽ ﺑﺪﯼ؟ ﮐﺎﺭﻡ ﮔﯿﺮﻩ
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ: آﺭﻩ، ﺷﺐ ﺑﯿﺎ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﺑﮕﯿﺮ.
ﺷﺐ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﯽ ﺯﻧﮓ می زد ﮔﻮﺷﯽ ﺩﻭﺳﺘﺶ می دید ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ
ﺭﻓﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﺩﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺍﻭﻧﺠﺎﺱ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﺧﺐ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ می گفتی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﭼﺮﺍ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯼ؟
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻓﺮﻭﺧﺘﻤﺶ ...
ﺑﯿﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﭘﻮﻟﺶ...
به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ ...
ﺭﻭﺯﯼ فرشته ی ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!
ﻣﺮﺩ: ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ!
فرشته ی ﻣﺮﮒ: ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
ﻣﺮﺩ: خب، ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ.
فرشته ی ﻣﺮﮒ: حتما.
ﻣﺮﺩ ﺑﻪ فرشته ی ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ...
فرشته ی مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ...
ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ فرشته ی ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ می کنم.
ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ،
*ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ،
ﺍﻣﺎ
*ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ...