۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

فصل آخر

این فصل آخر است ببخش عاشقانه نیست

امشب در این خرابه هوای ترانه نیست


مردم دوباره پشت سرم حرف می‌زنند

اما عجیب! لحن تو هم صادقانه نیست


قلبی که جنس شیشه شد آخر شکستنی ست

 عشقی که گشت یک‌طرفه جاودانه نیست


گفتم بمان به زخم غرورم نمک نپاش

 گفتی سزای عشق مگر تازیانه نیست


با این همه اگر چه مرا برده ای ز یاد

هر چند در وجود تو از من نشانه نیست


باور نمی‌کنم که تو طردم کنی ولی

رفتم برای ماندنم آخر بهانه‌ای نیست


Sina Moradi

  • نظرات [ ۴ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۳ شهریور ۹۴

    تقدیر

    کاش می‌شد هیچ‌کس تنها نبود

    کاش می‌شد دیدنت رویا نبود

    گفته بودی با تو می‌مانم ولی

    رفتی و گفتی که این‌جا جا نبود

    سالیان سال تنها مانده‌ام

    شاید این رفتن سزای من نبود

    من دعا کردم برای بازگشت

    دست‌های تو ولی بالا نبود

    باز هم گفتی که فردا میرسی

    کاش روز دیدنت فردا نبود . . .


    Sina Moradi

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۲۵ تیر ۹۴

    شعری کوتاه، بسیار زیبا و غم انگیز

    وقتی تو را از این دل تنگم خدا گرفت


    با من تمام عالم و آدم عزا گرفت


    شب های بی تو ماندن و تکرار این سؤال:


    این دلخوشی ِساده ی ما را چرا گرفت؟


    درچشم های تیره ی تو درد خانه کرد


    در چشم های روشن من غصّه پا گرفت


    هی گریه پشت گریه و هی صبر پشت صبر


    هر کس شنید قلبش از این ماجرا گرفت


    بعد از تو کار هر شب من جز دعا نبود


    هی التماس و گریه و هی نذر .... تا گرفت


    حالا که آمدی چه قَدَر تلخ و خسته ای


    اصلا! خدا دوباره تو را داد؟ یا ... گرفت؟


    Sina Moradi

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۲۲ تیر ۹۴
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه