این روزها دلم می خواهد خرمایی بخورم و فاتحه ای بخوانم برای روحم
شادی اش ارزانی کسانی که رفتنش را لحظه شماری می کردند...
این روزها دلم می خواهد خرمایی بخورم و فاتحه ای بخوانم برای روحم
شادی اش ارزانی کسانی که رفتنش را لحظه شماری می کردند...
شب بود پسری تصادف کرد...
خون زیادی ازش رفته بود،
لحظه های آخرش گوشیشو برداشت،
نوشت: میای بریم؟؟؟
یکی ارسال کرد به رفیقش، یکی واسه عشقش...
عشقش جواب داد: این موقع شب؟ الان دیره نفسم... بگیر بخواب... دوست دارم، بوس بوس... بای...
رفیقش جواب داد: معلومه میام
تنهایی یعنی این که:
وقتی موبایلت زنگ می خوره مطمئنی که باز یکی به مشکل خورده باز یاد تو افتاده (-_-)
■ﺑﻪ ﮐﺴﯽ بیش تر ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺯﻧﮓ ﻧﺰﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﺪﻩ...
ﮐﺠﺎﯾﯽ؟
ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺷﺪﻡ
ﮐﺎﻓﯿﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ!
■ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ بیش تر ﺍﺯ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ، ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﻼﯾﻨﻪ ﭼﺖ ﻧﮑﻦ
ﺍﮔﻪ می خواست ﺑﺎﺕ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ
✖ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ نمی شد ✖
■ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺮﻭ
ﺍﮔﺮ می خواستنت ﭘﯿﺸﺖ می موندن،
■ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ ﭼﻮﻥ ﺍﮔﻪ می خواست ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺕ ﺻﺤﺒﺖ می کرد
■ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻭﺧﺘﺖ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ
ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻧﺪﻩ
ﺗﻮ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﯿﺴﺘﯽ.
■ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺖ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﺳﻮﻧﯽ ﺁﺷﺘﯽﻧﮑﻦ... ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻣﻘﺼﺮﻩ
آیا می دانید فایده گفتن (بسم الله الرحمن الرحیم) در آغاز هر کاری چیست؟
اگر شما عادت کنید که در ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم بگویید، فردا در روز قیامت وقتی نامه اعمالتان به دستتان داده می شود قبل از آنکه آن را بخوانید بسم الله الرحمن الرحیم می گویید و ناگهان میبینید که همه گناهانتان از نامه اعمالتان پاک شده است
می پرسید چه شد؟
در این زمان ازطرف خداوند ندایی می آید که ای بنده، تو ما را با نام رحمان و رحیم فراخوانده ای
پس ما هم با تو مقابله به مثل کرده ایم و گناهانت را بخشیده ایم…
ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﮔﺮ ﺑﺸﮑﻨﺪ، ﺑﺎ ﻧﺴﺨﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ میشود
ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ ﻫﻢ دمی، ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ ﺧﻨﺪﺍﻥ میشود
ﺳﻴﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮ ﺑﺒﺎﺭﺩ ﺍﺯ ﻧﺴﻴﻢ صورتی
ﻏﻢ مخور با خندهای ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﭘﻨﻬﺎﻥ میشود
ﻣﺨﺘﺼﺮ ﮔﻮﻳﻢ، ﺍﮔﺮ ﻭﻳﺮﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﮐﺎﺷﺎﻧﻪﺍی
ﺟﺎی ﻫﺮ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪﺍی، کاخی ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ میشود
ﺍی خدا
ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﻴﻨﻢ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﻗﻠﺐ کسی،
ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ، باطنش ﺍﺯ ﺭﻳﺸﻪ ویران میشود...!
بی سوادان قرن ۲۱
کسانی نیستند که
نمی توانند بخوانند و بنویسند،
بلکه کسانی هستند که
نمیتوانند
آموختههای کهنه را دور بریزند
و دوباره بیاموزند …
(الوین تافلر)
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ، ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ؟!
ﺳﺮﻣﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﺎﻻ ﻭ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ، ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﮑﯽ ﻭ ﺗﺮ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
ﯾﻪ ﻧﺦ ﺍﺯ ﺳﯿﮕﺎﺭﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺖ.
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺷﯿﮑﯽ؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ، ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺱ !؟
ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ، ﯾﻬﻮﯾﯽ ﺷﺪ.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻪ ﺑﻪ، خوش به حال ﺭﻓﯿﻘﺖ ﮐﻪ ﺭﻓﯿﻘﯽ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻩ.
ﮔﻔﺖ: ﻋﺸﻘﻢ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ : ﻫﺎ !؟
ﮔﻔﺖ : ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺒﻮﺩ، ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻋﺸﻘﻢ ﺑﻮﺩ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟!
ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭽﯽ، ﺑﻬﻢ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺮﻭﺳﯿﺸﻪ، ﻣﻨﻢ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﺑﺒﯿﻨﻤﺶ.
ﮔﻔﺘﻢ : ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ؟ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻥ ﻧﺒﻮﺩﯼ !؟
ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﮑﺮ میکردم ﻋﺸﻖ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻣﯿﺪﻩ ﺍﻭﻧﻢ ﻋﺸﻘﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ میفهمم ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﯾﻪ ﻃﻮﺭﯾﻪ . ﻣﺜﻼ ﻣﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺗﻮ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﺮﻭﺱ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻐﺾ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺣﺴﻮﺩﯾﻢ ﺷﺪ، ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ، ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﻩ ﺧﺎﺻﯽ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ، ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻼ نمیشناخت ﻣﻨﻮ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﺎﯾﺪ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻪ !
ﮔﻔﺖ : میشناختم ﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻗﯽ نمیکرد، ﻣﺜﻼ میخواست ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﺍﻭﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﻡ ﺩﺭِ ﺗﺎﻻﺭ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﻋﺎﺷﻘﻤﻪ!؟ ﺑﻬﺶ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ : اﻟﻬﯽ ﻧﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﺵ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ میکنم، ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﭘﺴﺮﻩ ﻗﺪﺭﺷﻮ ﺑﺪﻭﻧﻪ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻨﻢ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﺷﮑﺴﺘﻪ، ﺷﮑﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻮﺵ بهجای ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﻣﯿﺸﯿﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﺩﺍﺕ ﻓﮏ میکنی، ﺷﮑﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺖ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ .
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻣﺸﺐ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﯿﺒﺮﻩ؟
ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺸﺐ خستم، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺨﻮﺍﻣﻢ نمیتونم ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ .
ﮔﻔﺘﻢ :ﻋﺸﻖ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻩ ﻣﺰﺧﺮﻓﯿﻪ ﻧﻪ؟
ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺳـــﯿــﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ
استخوان در گلوی گرگی گیر کرده بود، در پی کسی میگشت که استخوان را دربیاورد، در این هنگام به لکلکی رسید.
به او گفت: استخوان را در قبال مزدی از گلویم بیرون کش!
لکلک سرش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را بیرون آورد.
لکلک گفت: حال، وقت مزد من است.
گرگ گفت: همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی کافی نبود؟
وقتی برای کسی که درست و قابل اطمینان نیست کاری انجام میدهی، فقط به فکر این باش که از او گزندی به تو نرسد...!!!
ﺯﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ.
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍی!
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
زﻥ ﮔﻔﺖ: ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ!
ﺷﻮﻫﺮﺵ با لبخندی ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺮ ماده ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ؟!
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﻓﻮﺭﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ، ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ، ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ، ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ!
ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ
ﺑﺮﺧﯽ انسانها ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ انسانها ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ، هرگز ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ
ﺑﺮﺧﯽ انسان ها ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻋﻤﻖ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻨﺮ ﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﺍﻣﺎ دﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ...
میمون صفتان "ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ"
ﻭ
ﺷﯿﺮ ﺻﻔﺘﺎﻥ "ﭼﻪ ﺍﻧﺪﮎ"...
اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای،
او را خوار مساز؛
بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی...
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،
شاپرک میان دستانت له میشود...
نیت تو کجا و سرنوشت کجا...
هنگامی که افسرده ای،
بدان جایی در اعماق وجودت،
حضور "خدا" را فراموش کرده ای...
لحظه ها، تنها مهاجرانی هستند که هرگز بر نمیگردند هرگز!
ﮔﻼﯾـﻪ ﻫﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧـﺪﺍﺭد ...
اما ﮐﻨــــﺎﯾﻪ ﻫــﺎ ﻭﯾـــــﺮﺍﻥ ﻣﯿـکنـد
عاشــق طرز فکر آدمهـــا نشویــد
آدمهـــا زیــبا فکـــر میکنند
زیـــبا حرف میزنند
امـــا زیــبا زندگـــی نمیکنند... !!
مراقب باش
بعضی حرف ها فقط قابل بخشش هستند نه فراموش شدن!
آرزوهایت را کنار نگذار
دنیا بالاخره مجبور می شود با دلت کنار بیاید!
دوستت دارم های دقیقه ای
همانجور که میآیند
همانجور هم میروند
زیاد این دقیقه ها را جدی نگیر
جدیش که بگیری شبیه ساعتی که عقربه اش شکسته و ساکن است...