خدمت و عدالت !

یه جوک قدیمی بود درباره یه چاله‌ای که آدما هی می‌افتادن توش و زخم و زیل می‌شدن، بعد مسئولان در راستای عَدالت و خدمتگزاری دستور دادن کنار چاله یه بیمارستان ساخته بشه، همون.

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۱۵ اسفند ۰۱

    شکست کد عشق

    In the world of code and logic,
    He sat alone with his keyboard.
    In his mind, a dream so perfect,
    A love that could never be ignored.

    For he had seen her from afar,
    A girl who stole his heart with grace.
    But he could only love from afar,
    For he feared rejection's cold embrace.

    Day and night he sat and typed,
    Lost in the world of his creation.
    His heart longed for his love's grip,
    But his dreams led him to isolation.

    And when he finally told her true,
    "I love you forever and a day" .
    Her gentle voice broke the silence,
    "I'm sorry, I can't love you that way."

    In the world of code and logic,
    He sat alone with his keyboard.
    His heart heavy with unrequited love,
    A story of a lonely programmer forever ignored.

    He tried to hide the pain inside,
    And kept the hurt from showing through.
    But deep down he knew the truth,
    That she could never love him too.

    And so they said their goodbyes,
    And he watched her walk away.
    His heart aching with every step,
    Forever haunted by what she had to say.

    In the world of code and logic,
    He sat alone with his keyboard.
    His heart heavy with unrequited love,
    A story of a lonely programmer forever ignored.

     

    < Sina Moradi />
     

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۳۰ بهمن ۰۱

    انتظار عشق من

    پرسید که چرا دیر کرده است؟
    نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
    خندیدم و گفتم: او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.
    گفتم: امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است...
    خندید به سادگیم آیینه و گفت: احساس پاک تو را زنجیر کرده است!
    گفتم: از عشق من چنین سخن مگوی.
    گفت: خوابی! سال‌ها دیر کرده است...
    در آیینه به خود نگاه می‌کنم
    آه عشق او عجیب مرا پیر کرده است!!!
    راست گفت آیینه که منتظر نباش!!!
    او برای همیشه دیر کرده است...

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۲۶ بهمن ۰۱

    افسردگی غم و اندوه نیست

    جی کی رولینگ خالق هری پاتر راجع به افسرگی می‌گه؛

    توصیف افسردگی برای کسی که هرگز آنجا نبوده بسیار سخت است، چرا که افسردگی اندوه نیست. غم و اندوه را می‌شناسم. اندوه، گریه و احساس است. اما افسردگی یخ‌ زدن احساس است...
    احساسات کاملاً توخالی...

    زیگموند فروید هم افسردگی رو اینطور تعریف می‌کنه:

    افسردگی از جنس "غم" نیست! خشم است، خشمی علیه خود! خشمی که رو به درون چرخیده و حمله می‌کند...

    دردناک‌ترین قسمت ماجرا اینجاست که فرد افسرده این یخ زدن احساسات رو کاملا متوجه است و درک می‌کنه؛ سعی می‌کنه خوب شه، بخنده و رها باشه ولی همونطور که پائولو کوئیلیو نوشته افسردگی شبیه گرفتار بودن تو یک تله است، می‌دونی گیر کردی ولی نمی‌تونی رها بشی و این یکی از دقیق‌ترین تعریف‌ها از حال آدم افسرده‌ست...


    «رونوشت از @iTweeTer»

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱۵ بهمن ۰۱

    آهنگر از کار افتاده

    حکیمی جعبه‌اى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد.

    زن خانه وقتى بسته‌هاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:

    شوهر من آهنگرى بود که از روى بى‌عقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.

    وقتى هنوز مریض و بى‌حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مى‌گفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

    من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمى‌خورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آن‌ها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.

    با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بسته‌هاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.

    اى کاش همه انسان‌ها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

    حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بسته‌ها را نفرستادم. یک فروشنده دوره‌گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!

    حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود.

    در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گرد هم سوخته بود…

     

    برگرفته از @AjibJaleb_tm

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱ بهمن ۰۱

    اگر مردی بزنش

    چوپانی تعریف می‌کرد:
    سال‌ها پیش من و چوپان دیگری به نام فتح‌اله که همسن پدر من بود، گله روستا را به چرا می‌بردیم. مرز ده ما با ده مجاور که یک رودخانه پر آبی بود.
    بین دو ده از سالیان دور بر سر ورود گوسفندان به مراتع یکدیگر اختلاف زیادی بود که گاها به زد و خورد هم می‌کشید.
    یک روز از سر غفلت گله ما از رودخانه گذشت و به مراتع دشمن رسیده بود. ناگهان هیکل درشت و غضبناک غضنفر چوپان آن ده نمایان شد. گله ما را مصادره کرد. و گفت یکی از شما بیاید این ور آب تا گله را آزاد کنم. ما از نیت اصلی‌اش آگاه بودیم.
    فتح‌اله به من گفت تو برو. من گفتم می‌ترسم مرا کتک بزند. فتح‌اله گفت: خودش و هفت جدش غلط می‌کند حتی اگر نگاه چپی به تو کند.
    القصه من لرزان لرزان از رود گذشتم و به نزد غضنفر رسیدم ناگهان مرا گرفت و چوبش را به علامت زدن بالا برد. فتح‌اله از آن سوی رود داد زد و گفت اگر مردی و تخم پدرتی بزنش تا ببینی چه سرت بیاورم.
    غضنفر ترکه گز را چنان به پای من زد که جیغ من به هفت آسمان رسید.
    غضنفر رو به فتح‌اله کرد و گفت دیدی زدمش و تو هیچ غلطی نکردی.
    فتح‌اله گفت فلان فلان .... اگر یک‌بار دیگر بزنیش دودمانت را ریشه کن می‌کنم
    اینار غضنفز چنان با ترکه به پشت من کوبید که خون از پوستم بیرون زد. و گفت بفرما بازم زدمش
    فتح‌اله این بار گفت فلان فلان شده قرمسا....
    نه خیر من دیدم اگر  رجز خوانی  فتح‌اله ادامه پیدا کند غضنفر مرا نابود خواهد کرد. شروع کردم به التماس که ببخش. غلط کردم و تعهد می‌دهم دیگر گله وارد مراتع شما نشود.
    غضنفر آخرین ترکه را البته کمی آرام‌تر بر کفل ما کوبید و رفت.
    من، دست و پا و پشت شکسته گله را راندم و به نزد فتح‌اله آمدم.
    داشتم بی‌هوش می‌شدم که شنیدم فتح اله می‌گفت: به روح پدرم قسم اگر یک بار دیگر تو را کتک زده بود، مادرش را به عزایش می‌نشاندم. من از هوش رفتم...

    این حکایت خیلی آشناست...
    رونوشت از @ancient

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۱۵ دی ۰۱

    نفرین برنامه‌نویس ایرانی

    شاید برنامه‌نویس ایرانی یکی غمگین‌ترین موجودات کره زمین باشه، چون بیشتر سایت‌های تخصصی مورد نیازشون تحریم هستن، باقیشونم بنا به دلایلی که از درک ما و هر موجود هوشمند دیگه‌ای خارجه فیل‌تر! حتی مورد وجود داره سایتی که کلا تحریم بوده اما بعد فیل‌تر هم شده!
    اون‌هایی که نه فیل‌ترن نه تحریم به لطف وحشت عجیب مسئولین ج.ا از شبکه آزاد جهانی به اندازه‌ای کند هستن که جون و عمر برنامه‌نویس هنگام استفاده ازشون هربار نصف میشه. هیچ‌وقت، هیچ‌وقت نمی‌تونی بفهمی دلیل کار نکردن فلان سرویس بخاطر تحریمه یا فیل‌تر یا سرعت افتضاح اینترنت یا اشکال فنی، ندونستن دلیل خودش باعث سردرگمی و غیر قابل حل کردن مسائل میشه...
    برنامه‌نویس‌های ایرانی هرروز حداقل یک بار با لیستی مواجه میشن از کل کشورهای جهان، به استثنای ایران! احساس حقارتی دائمی...
    برنامه‌نویس‌های ایرانی هرروز برای انجام ساده‌ترین فعالیت‌های اینترنتی با این پیغام که این سرویس در منطقه‌ای که شما هستید در دسترس نیست یا تحریم هست مواجه میشن
    به خاطر برابر بودن ارزش ریال با پشکل امکان خرید هیچ سرویسی که می‌تونست کارمون رو بسیار راحت بکنه رو نداریم و مجبوریم بارها وقتمون رو صرف اختراع دوباره‌ی چرخ بکنیم.

    البته این موارد برای برنامه‌نویس‌های حکومتی و دولتی طبیعتا فرق می‌کنه، اون‌ها همون‌هایی هستن که فیل‌تر میکنن و فیل‌تر نمیشن، همون‌هایی به اینترنت آزاد و بدون تحریم پرسرعت دسترسی دارن و از دلارهای بیت‌المال می‌تونن برای منافع شخصی خودشون و هفت نسل بعدتر از خودشون خرج کنن.

    روزی هزار بار خودم رو برای اینکه برنامه‌نویسی و به طور کلی فن‌های مرتبط با کامپیوتر رو به عنوان شغلی برای زندگی انتخاب کردم نفرین می‌کنم.

    قطعا برنامه‌نویس ایرانی یکی بیچاره‌ترین موجودات کره زمین هست.

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۳۰ آذر ۰۱

    قیمت جهنم چقدر است؟

    در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم می‌فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتی از بهشت را از آن خود می‌کردند.

    فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می‌برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به ذهنش رسید …

    به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:
    قیمت جهنم چقدر است؟
    کشیش تعجب کرد و ... گفت: جهنم؟!
    مرد دانا گفت: بله جهنم.
    کشیش بدون هیچ فکری گفت: 3 سکه.

    مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید.
    کشیش روی کاغذ پاره‌ای نوشت: سند جهنم. مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
    به میدان شهر رفت و فریاد زد:
    من تمام جهنم رو خریدم این هم سند آن است و هیچ کس را به آن راه نمی‌دهم.
    دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم.

    این شخص "مارتین لوتر" بود که با این حرکت، توانست مردم را از گمراهی رها سازد.

    در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است...
    و تنها یک گناه و آن جهل است!

    @ChanneliR

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۱ آذر ۰۱

    گریه‌ی بسیار

    سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم
    که چون ابر بهاری گریه‌ی بسیار می‌کردم

    همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت
    همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم

    ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود
    تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم

    «به روی نامه‌هایت قطره‌ی اشک است، غمگینی؟»
    تو می‌پرسیدی و با چشم خون انکار می‌کردم

    در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود
    به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم

    خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر
    غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم!

     

    « سجاد سامانی »

    رونوشت از @AdabSar

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۱ آبان ۰۱

    قلب ترک خورده‌ی من

    این قلب ترک خورده‌ی من بند به مو بود
    من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود

    باشد که به عشقش برسد هیچ نگفتم
    یک عمر در این سینه غمش راز مگو بود

    من روی خوش زندگی‌ام را که ندیدم
    هر روز دعا کرده‌ام ای کاش دو رو بود

    عمر کم و بی‌همدم و غرق غم و بی تو
    چاقوی نداری همه دم زیر گلو بود

    من زیر سرم سنگ لحد بود و دلم خوش
    او زیر سرش نرم شبیه پر قو بود

     

    « سید تقی سیدی »

  • نظرات [ ۳ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۱ مهر ۰۱
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه