۹۰ مطلب با موضوع «شعر :: دیگر شاعران» ثبت شده است

چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت / Nothing Else Matters

 

So close no matter how far
خیلی نزدیک، اهمیتی ندارد چقدر

Couldn’t be much more from the heart
از قلب‌هایمان که نمی‌تواند نزدیکتر باشد

Forever trusting who we are
همیشه به خودمان باور خواهیم داشت که چه کسی هستیم

And nothing else matters
و چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت

 

Never opened myself this way
هرگز اینگونه حرف‌های دلم را بیان نکرده بودم

Life is ours, we live it our way
زندگی مال ماست، به روش خودمان در آن زندگی می‌کنیم

All these words I don’t just say
نمی‌خواهم این‌هایی که می‌گویم فقط حرف باشد

And nothing else matters
و چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت

 

Trust I seek and I find in you
آن اعتمادی که به دنبالش بودم را در تو یافتم

Every day for us something new
هر روز برایمان چیزهای جدید اتفاق خواهد افتاد

Open mind for a different view
ذهنت را بر دیدگاه‌های جدید بگشا
And nothing else matters

و چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت


Never cared for what they do
هرگز به کارهایی که انجام دادند اهمیت نداده‌ام

Never cared for what they know
هرگز به چیزهایی که می‌دانستند اهمیت نداده‌ام

But I know
اما من می‌دانم

 

So close no matter how far
خیلی نزدیک، اهمیتی ندارد چقدر

Couldn’t be much more from the heart
از قلب‌هایمان که نمی‌تواند نزدیکتر باشد

Forever trusting who we are
همیشه به خودمان باور خواهیم داشت که هستیم

No nothing else matters
و چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت

 

Never cared for what they do
هرگز به کارهایی که انجام دادند اهمیت نداده‌ام

Never cared for what they know
هرگز به چیزهایی که می‌دانستند اهمیت نداده‌ام

But I know
اما من می‌دانم

 

Never opened myself this way
هرگز ذهنم را اینطور باز نکرده بودم

Life is ours, we live it our way
زندگی مال ماست، به روش خودمان در آن زندگی می‌کنیم

All these words I don’t just say
نمی‌خواهم این‌هایی که می‌گویم فقط حرف باشد

Now nothing else matters
و چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت

 

Trust I seek and I find in you
آن اعتمادی که به دنبالش بودم را در تو یافتم

Every day for us something new
هر روز برایمان چیزهای جدید اتفاق خواهد افتاد

Open mind for a different view
ذهنت را بر دیدگاه‌های جدید بگشا

And nothing else matters
و چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت

 

Never cared for what they say
هرگز به چیزهایی که می گفتند اهمیت نداده‌ام

Never cared for games they play
هرگز به بازی‌هایی که می‌کرده‌اند اهمیت نداده‌ام

Never cared for what they do
هرگز به کارهایی که انجام دادند اهمیت نداده‌ام

Never cared for what they know
هرگز به چیزهایی که می‌دانستند اهمیت نداده‌ام

And I know, yeah
اما من می‌دانم

 

So close no matter how far
خیلی نزدیک، اهمیتی ندارد چقدر

Couldn’t be much more from the heart
از قلب‌هایمان که نمی‌تواند نزدیک‌تر باشد

Forever trusting who we are
همیشه به خودمان باور خواهیم داشت که چه کسی هستیم

No nothing else matters
و هیچ چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت

No nothing else matters
و هیچ چیز دیگری اهمیت نخواهد داشت

 

متالیکا / Metallica

مایلی سایرس / Miley Cyrus

 

متن رونوشت از slac.ir و LyricFind

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۱۹ مهر ۰۰

    نفسم باش

    نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیز
    شهر خالی ست مرا همنفسی نیست عزیز

    حافظ از حال من سوخته آگاه تر است
    زده ام فالی و فریاد رسی نیست عزیز

    نیست حتی پر و بالی که به سویت بپرم
    آسمان بی تو مرا جز قفسی نیست عزیز

    کیمیایی و من خسته مسی ناچیزم
    به سر کوی توام دسترسی نیست عزیز

    قلب بیمار مرا عشق شما درمان است
    غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۲۵ دی ۹۹

    چشم هایم را عوض کردم ، نگاهم را... نشد

    چشم هایم را عوض کردم ، نگاهم را... نشد
    باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد

    می‌فشارم سر به روی شانه‌ی تنهایی‌ام
    هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد

    شمس را گم کرده‌ام بی‌چشم‌های روشنت
    نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد

    جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
    در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد

    گرم آغوشت نبوده سرنوشت دست‌هام
    اخم آغوشم بدون خنده‌هایت وا نشد

    بعد تو من ماندم و دنیای سرد سنگ‌ها
    مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد

     

    @JanJiyarlr

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱۰ دی ۹۹

    هم صحبت

    سال‌ها هم‌صحبتم بودی و همرازم نبودی
    با تو عمری هم‌قفس بودم هم‌آوازم نبودی

    باغ بودم بی‌خبر از من گذشتی گل نچیدی
    دل به آواز تو بستم نغمه پردازم نبودی

    بر سر بامت نشستم دانه شوقم ندادی
    خواستم تا پر گشایم بال پروازم نبودی

    رازها در سینه پنهان کردم و با کس نگفتم
    خواستم آن را با تو گویم محرم رازم نبودی

    سوز دل در پرده گفتم ره به آوازم نبودی
    ساز یکرنگی زدم دلدار سازم نبودی

    روز تنهایی به چشمت شعله مِهری ندیدم
    در شبِ ظلمانیِ من پرتو اندازم نبودی

    بود امیدم همدم آغاز و انجامم تو باشی
    فکر انجامم نکردی یار آغازم نبودی

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۷ آذر ۹۹

    عجب دیوانه ای بودم من

     

    عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشم تو
    و کار این دل دیوانه را دشوار کردی تو

    چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت
    چقدر این عاشقت را پیش مردم خوار کردی تو

     

    شنیدم بارها با دیگران بودی ولیکن حیف
    شهامت در وجودت کو؟ که بس انکار کردی تو

    تو صدها شعر زیبا را برایم خواندی و گفتی
    که بازی با دل بیمار من بسیار کردی تو

     

    چو آن شب دیدمت در کوچه او را با تو
    و ناچار این خیانت را به من اقرار کردی تو

    نمی‌بخشم تو را هرگز دلم را سخت بشکستی
    خدا هم خود تلافی می‌کند بد کار کردی تو

     

    نمی‌بایست نفرین آخرین پیمان ما می‌شد
    مرا اما به این کار غلط ناچار کردی تو

    ز باغ سینه‌ام گل‌های زرد آرزو کندم
    مرا با بی‌وفایی‌ها ز خود بیزار کردی تو

     

    چه حسنی داشتی در این شکست تلخ! می‌دانی؟
    مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو.

  • نظرات [ ۳ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۹

    پشیمانم

    حواس خدا نیست تو جای خود
    پشیمانم از حس بیجای خود..

    رفاقت برای من آمد نداشت
    منِ بی سر و پایِ رسوای خود

    همه عمر در بازیِ زندگی
    دویدم به همراه پاهای خود

    شبیه کسی نیست تنهایی‌ام
    خزیدم به زِهدان فردای خود..

    شکایت ندارم فقط خسته‌ام ،
    چو ذهنی که‌ از حجم سودای خود

    غزل حرف دارد ولی من سکوت
    مُصرّیم هر دو به دعوای خود..!!

    کپی شده از پست کاربر کافه‌ای #پرک

  • نظرات [ ۲ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱ مرداد ۹۹

    دکلمه عشق تلخ

    ماهی زیبای مرده

     

    نیمه شب آواره و بی‌حس و حال
    در سرم سودای جامی بی‌زوال
    پرسه‌ای آغاز کردیم در خیال
    دل به یاد آورد ایام وصال...


    از جدایی یک، دو سالی می‌گذشت
    یک، دو سال از عمر رفت و برنگشت


    دل به یاد آورد اول بار را
    خاطرات اولین دیدار را
    آن نظر بازی، آن اسرار را
    آن دو چشم مست آهو وار را


    همچو رازی مبهم و سربسته بود
    چون من از تکرار، او هم خسته بود

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۳۰ خرداد ۹۹

    دروغ فاحش

     

    بس شنیدم داستان بی‌کسی
    بـس شنیدم قصه دلواپسی
    قصه عشـق از زبان هر کسی
    گفته‌اند از نی حکایت‌ها بسی


    حال بشنو از من این افسانه را
    داسـتان این دل دیوانـه را


    چشم‌هایش بویی از نیرنگ داشت
    دل دریغا ! سینه‌ای از سنگ داشت
    با دلـم انگار قـصد جنگ داشت
    گویـی از با من نشستن ننگ داشت


    عاشقم من، قصد هیچ انکار نیست
    لیک با عاشق نشستن عار نیست

     

  • نظرات [ ۳ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۲۱ خرداد ۹۹

    سیب

    تو به من خندیدی و نمی دانستی

    من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

    باغبان از پی من تند دوید

    سیب را دست تو دید

    غضب آلود به من کرد نگاه

    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

    و تو رفتی و هنوز،

    سالهاست که در گوش من آرام آرام

    خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

    که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

    ( حمید مصدق )


    من به تو خندیدم

    چون که می دانستم

    تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

    پدرم از پی تو تند دوید

    و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

    پدر پیر من است

    من به تو خندیدم

    تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

    بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

    دل من گفت: برو

    چون که نمی خواست به خاطر بسپرد گریه تلخ تو را...

    و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

    حیرت و بغض تو تکرار کنان

    می دهد آزارم

    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

    که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

    ( فروغ فرخزاد )


    او به تو خندید و تو نمی‌دانستی
    این که او می‌داند
    تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
    از پی‌ات تند دویدم
    سیب را دست دخترکم من دیدم
    غضب‌آلود نگاهت کردم
    بر دلت بغض دوید
    بغض ِ چشمت را دید
    دل و دستش لرزید
    سیب دندان‌زده از دست ِ دل افتاد به خاک
    و در آن دم فهمیدم
    آنچه تو دزدیدی سیب نبود
    دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک
    ناگهان رفت و هنوز
    سال‌هاست که در چشم من آرام آرام
    هجر تلخ دل و دلدار تکرارکنان
    می‌دهد آزارم
    چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم
    می‌دهد دشنامم
    کاش آن روز در آن باغ نبودم هرگز
    و من اندیشه‌کنان غرق در این پندارم
    که خدای عالم
    ز چه رو در همه باغچه‌ها سیب نکاشت؟

    ( مسعود قلیمرادی )


    دخترک خندید و
    پسرک ماتش برد
    که به چه دلهره از باغچه‌ی همسایه، سیب را دزدیده
    باغبان از پی او تند دوید
    به خیالش می‌خواست
    حرمت باغچه و دختر کم‌سالش را
    از پسر پس گیرد
    غضب‌آلود به او غیظی کرد
    این وسط من بودم
    سیب دندان‌زده‌ای که روی خاک افتادم
    من که پیغمبر عشقی معصوم
    بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
    و لب و دندانِ
    تشنه‌ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
    و به خاک افتادم
    چون رسولی ناکام
    هر دو را بغض ربود
    دخترک رفت ولی زیر لب این را می‌گفت
    او یقیناً پی معشوق خودش می‌آید
    پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود
    مطمئناً که پشیمان شده بر می‌گردد
    سال‌هاست که پوسیده ام آرام آرام
    عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز
    جسم من تجزیه شد ساده ولی ذراتم
    همه اندیشه‌کنان غرق در این پندارند
    این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

    ( جواد نوروزی )

  • نظرات [ ۸ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۲ ارديبهشت ۹۹

    زندگی در دنیایی بدون تو

    اخیرا یه آهنگی به نام  Livin' in a World Without You از آلبوم رزهای سیاه 2008 و از گروه راکی با نام The Rasmus شنیدم که به معنی واقعی هر بار موقع شنیدنش خشکم میزنه...

    این آهنگ بی نظیره... البته دو نسخه از اون وجود داره که هر دو شنیدنی هستن اما احتمالا نسخه آکوستیک اون بتونه اشکتون رو در بیاره...

     

    متن انگلیسی شعر رو اینجا میذارم. اگه کسی دوست داشت بگه ترجمشم میذارم. ترجمه کردن این شعر بی نظیر جزو وقت های تلف شده عمر نمیتونه محسوب بشه...

    رزهای سیاه

    عنوان: زندگی در دنیایی بدون تو - Livin' in a World Without You

    آلبوم: رزهای سیاه - 2008 - Black Roses (Deluxe Edition)

    خواننده: The Rasmus

    شاعر(ترانه سرا): Lauri Yloenen / Pauli Rantasalmi / Desmond Child

     

     

    It's hard to believe that it came to this
    You paralyzed my body with a poison kiss
    For 40 days and nights I was chained to your bed
    You thought that was the end of the story
    Something inside me called freedom came alive
    Living in a world without you


    You told me my darling
    Without me you're nothing
    You taught me to look in your eyes
    And fed me your sweet lies


    Suddenly someone will stare in the window
    Looking outside at the sky that had never been blue
    Oh there's a world without you
    I see the light
    Living in a world without you
    Oh there is hope to guide me
    I will survive
    Living in a world without you


    Its hard to believe that it came to this
    You paralyzed my body with a poison kiss
    For 40 days and nights I was chained to your bed
    You thought that was the end of the story
    Something inside me called freedom came alive
    Living in a world without you


    You put me together
    Then trashed me for pleasure
    You used me again and again
    Abused me, confused me


    Suddenly naked I run through your garden
    Right through the gates of the past and I'm finally free
    Oh there's a world without you
    I see the light
    Living in a world without you
    Oh there is hope to guide me
    I will survive
    Living in a world without you


    Its hard to believe that it came to this
    You paralyzed my body with a poison kiss
    For 40 days and nights I was chained to your bed
    You thought that was the end of the story
    Something inside me called freedom came alive
    Living in a world without you

     

    Its hard to believe that it came to this
    You paralyzed my body with a poison kiss
    For 40 days and nights I was chained to your bed
    You thought that was the end of the story
    Something inside me called freedom came alive
    Living in a world without you


    Oh there's a world without you
    I see the light
    Living in a world without you
    Oh there is hope beside me
    I will survive
    Living in a world without you
    Living in a world without you
    Living in a world without you
    Living in a world without you
    Living in a world without you

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۳ فروردين ۹۹
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه