گریه دارد رفتنت اما خجالت میکشم
روز و شب در دفترم طرح خیانت میکشم
با خودم درگیرم و از شعر گفتن خستهام
دارم از تنهاییام سیگار وحشت میکشم
میکشم تا خلسههای کافه های غرق دود
میکشم از حرفها از چشمهایت میکشم
مثل یک دیوانهی زنجیری عاقل شده
شعر میگویم به جای تیغ حسرت میکشم
نه نشد تا من بمیرم، گریههایت حیف بود
روی سنگ قبر خود احساس غربت میکشم
لعنتی لبخندهایت را گرفتی، حیف شد
نخ به نخ انگار دارم حس لعنت میکشم
مثل دوران صمیمی و قشنگ کودکی
روی دستم بعد تو هر روز ساعت میکشم
عشق یعنی من وفادارم ولی دور از لبت
دست از آرامش و یک خواب راحت میکشم
مصطفی علیزاده
Sina Moradi