اضطراب اجتماعی یا Social Anxiety

اضطراب اجتماعی (Social Anxiety) فقط ترس از صحبت کردن در جمع یا خجالتی بودن نیست.
اضطراب اجتماعی میتونه:
۱. نخواندن پیام‌ها/جواب ندادن به پیام‌ها به مدت چند روز.
۲. ترس از خودت بودن و فقط نشان دادن بخش‌هایی از خودت که فکر میکنی دیگران می‌پذیرند.
۳. دائم احساس میکنی همه دارند بهت نگاه می‌کنند/قضاوتت می‌کنند (حتی احساس قضاوت نحوه رفتار کردن).
۴. بارها تکرار کردن حرفی که می‌خواهی بزنی در ذهنت قبل از گفتنش.
۵. فکر می‌کنی نظرت اهمیتی نداره پس سکوت می‌کنی.
۶. دنبال نکردن هدف/علاقت به دلیل ترس از پذیرفته نشدن.
۷. همراهی کردن با چیزی که دگران می‌گویند/کاری که دیگران می‌خواهند حتی وقتی که خودت رضایت نداری.
۸. ناگهان شروع به تحلیل هر کار کوچکی که انجام می‌دهی/ محیط اطرافت.

 

لطفا این را درک کنید که اضطراب اجتماعی بر همه‌ی ابعاد زندگی فرد تاثیر می‌گذارد.

اگه کسی بهتون گفت اضطراب اجتماعی داره (یا نشونه‌هاشو داره) فکر نکنید چیز خاصی نیست و سعی کنید درکش کنید.

 

رونوشت از رشته توییت * julie *

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۱۴ بهمن ۹۹

    نفسم باش

    نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیز
    شهر خالی ست مرا همنفسی نیست عزیز

    حافظ از حال من سوخته آگاه تر است
    زده ام فالی و فریاد رسی نیست عزیز

    نیست حتی پر و بالی که به سویت بپرم
    آسمان بی تو مرا جز قفسی نیست عزیز

    کیمیایی و من خسته مسی ناچیزم
    به سر کوی توام دسترسی نیست عزیز

    قلب بیمار مرا عشق شما درمان است
    غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۲۵ دی ۹۹

    چشم هایم را عوض کردم ، نگاهم را... نشد

    چشم هایم را عوض کردم ، نگاهم را... نشد
    باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد

    می‌فشارم سر به روی شانه‌ی تنهایی‌ام
    هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد

    شمس را گم کرده‌ام بی‌چشم‌های روشنت
    نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد

    جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
    در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد

    گرم آغوشت نبوده سرنوشت دست‌هام
    اخم آغوشم بدون خنده‌هایت وا نشد

    بعد تو من ماندم و دنیای سرد سنگ‌ها
    مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد

     

    @JanJiyarlr

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱۰ دی ۹۹

    بخشندگی

    دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاث کشی. 

    گفتن 40 تومن من هم چونه زدم شد 30 تومن...

    بعد پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا 10 تومنی دادم بهشون.

    یکی از کارگرا 10 تومن برداشت و 20 تومن داد به اون یکی.

    گفتم مگر شریک نیستید؟

    گفت چرا ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره.

    من هم برای این طبع بلندش دوباره 10 تومن بهش دادم 

    تشکر کرد و دوباره 5 تومن داد به اون یکی و رفتن

    داشتم فکر میکردم هیچ وقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم

    اونجا بود یاد جمله زیبایی که روی پل عابر خونده بودم افتادم

     

    بخشیدن دل بزرگ میخواد نه توان مالی...

     

    «همه میتونن پولدار بشن اما همه نمیتونن بخشنده باشن»

    «پولدار شدن مهارته اما بخشندگی فضیلت»

    «باسواد شدن مهارته اما فهمیدگی فضلیت..»

    «همه بلدن زندگی کنن اما همه نمیتونن زیبا زندگی کنن»

    زندگی عادته اما زیبا زیستن فضیلت...

     

    برداشت از @qazvin_abad

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۳ دی ۹۹

    مسجد و میخانه

    مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد: "خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود."

    روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت و میخانه ویران شد. صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت: "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی!"

    امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود!"

    پس هر دو به نزد قاضی رفتند. قاضی با شنیدن ماجرا گفت: "در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری!"

     

    رونوشت از @sheereno

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱۵ آذر ۹۹

    هم صحبت

    سال‌ها هم‌صحبتم بودی و همرازم نبودی
    با تو عمری هم‌قفس بودم هم‌آوازم نبودی

    باغ بودم بی‌خبر از من گذشتی گل نچیدی
    دل به آواز تو بستم نغمه پردازم نبودی

    بر سر بامت نشستم دانه شوقم ندادی
    خواستم تا پر گشایم بال پروازم نبودی

    رازها در سینه پنهان کردم و با کس نگفتم
    خواستم آن را با تو گویم محرم رازم نبودی

    سوز دل در پرده گفتم ره به آوازم نبودی
    ساز یکرنگی زدم دلدار سازم نبودی

    روز تنهایی به چشمت شعله مِهری ندیدم
    در شبِ ظلمانیِ من پرتو اندازم نبودی

    بود امیدم همدم آغاز و انجامم تو باشی
    فکر انجامم نکردی یار آغازم نبودی

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۷ آذر ۹۹

    عجب دیوانه ای بودم من

     

    عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشم تو
    و کار این دل دیوانه را دشوار کردی تو

    چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت
    چقدر این عاشقت را پیش مردم خوار کردی تو

     

    شنیدم بارها با دیگران بودی ولیکن حیف
    شهامت در وجودت کو؟ که بس انکار کردی تو

    تو صدها شعر زیبا را برایم خواندی و گفتی
    که بازی با دل بیمار من بسیار کردی تو

     

    چو آن شب دیدمت در کوچه او را با تو
    و ناچار این خیانت را به من اقرار کردی تو

    نمی‌بخشم تو را هرگز دلم را سخت بشکستی
    خدا هم خود تلافی می‌کند بد کار کردی تو

     

    نمی‌بایست نفرین آخرین پیمان ما می‌شد
    مرا اما به این کار غلط ناچار کردی تو

    ز باغ سینه‌ام گل‌های زرد آرزو کندم
    مرا با بی‌وفایی‌ها ز خود بیزار کردی تو

     

    چه حسنی داشتی در این شکست تلخ! می‌دانی؟
    مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو.

  • نظرات [ ۳ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۹

    رخش

     

    صدای ناله‌های ما به آسمان نمی‌رسد
    به گوش یک فرشته هم صدایمان نمی‌رسد

    کنار شعرهایمان اگر که جان دهیم هم
    کسی به داد شعرهای نیمه‌جان نمی‌رسد

     

    اگرچه زندگی امید... اگرچه مرگ چاره ساز...
    ولی به داد درد من نه این نه آن ... نمی‌رسد!

    بتاز رخش نازنین به دست رستمی دگر
    که این دوپای خسته‌ام به هفت خان نمی‌رسد

     

    مرا به سیب قرمز بهشت خود محک نزن
    که روسیاهی دلم به امتحان نمی‌رسد

    تو می‌روی و قصه هم به آخرش رسیده که
    دگر زمان به گفتنِ گلم بمان نمی‌رسد

     

    تمام سرنوشت من شده همین که دیده‌ای:
    کسی که هرچه می‌دود به کاروان نمی‌رسد

    دلم گرفته از خودم از این منِ بدون تو
    و ناجی همیشگی که ناگهان... نمی‌رسد

     

    گلایه نیست خوب من، ولی بگو که تا به کی
    کلاغ قصه‌های ما به آشیان نمی‌رسد

     

    « رویا باقری »

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۲۴ شهریور ۹۹

    اطلاعیه در مورد قطعی موقتی کافه

    • بابت قطعی کافه عذرخواهی می‌کنیم.
    • در تلاشیم مشکلات سرعت و اختلالات که در یک ماه اخیر بیشتر شده بود رو به طور کامل حل کنیم. به همین دلیل احتمالا بین ۳-۵ روز آینده همچنان دسترسی به کافه برقرار نشه. (البته به صورت تستی و کوتاه مدت ممکنه برای چند لحظه دسترسی فعال بشه)
    • اما بعد از ارتقاء سرور سرعت کافه به طور چشمگیری بهبود یافته و به امید خدا دیگه اختلال یا قطعی نخواهیم داشت.
    • لطفا به دوستانتون این موضوع رو اطلاع بدین و اون‌ها رو به کانال رسمی کافه در تلگرام @cafejomle دعوت کنین تا اطلاعیه‌های مرتبط رو با سرعت بیشتری دریافت کنن.

    کافه با قدرتی بیشتر از همیشه برگشته و در حال حاضر فعاله

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۱۶ شهریور ۹۹

    فوتبال در مه

    در سال ۱۹۳۷ در انگلستان یک مسابقه فوتبال بین تیم‌های چلسی و چارلتون بعلت مِه غلیظ در دقیقه 60 متوقف شد. اما «سام‌ بارترام» دروازبان چارلتون 15 دقیقه پس از توقف بازی همچنان درون دروازه بود!
    زیرا بعلت شلوغی پشت دروازه اش سوت داور را نشنیده بود. او با دست هایی گشاده و با حواس جمع در دروازه می ماند و با دقت به جلو  نگاه می کند تا به گمان‌خودش در برابر شوت های حریف غافلگیر نشود. وقتی پانزده دقیقه بعد پلیس ورزشگاه به او نزدیک شد و خبر لغو مسابقه را به او داد سام بارترام با اندوهی عمیق گفت: چه غم انگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند در حالی که من داشتم از دروازه آنها حراست می کردم.
    در طول این مدت فکر می کردم که تیم ما در حال حمله است و به تیم رقیب مجال نزدیک شدن به دروازه ی ما را نداده است. 

    در میدان زندگی چه بسیار بازیکنانی هستند که از دروازه آنها با غیرت و حمیت حراست کردیم اما با مه آلود شدن شرایط در همان لحظه اول میدان را خالی کرده و ما را تنها گذاشته اند.

    حواسمان به دروازه بانهای زندگیمون باشه

    اکنون پزشکان,پرستاران و تکنسینهای فوریت پزشکی دروازه بانهای مقابله با کرونا هستند.

    🆔 @bahsedagh 🔥💯‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱۵ مرداد ۹۹
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه