چند نصیحت

اگه تو جمع کسی حرفی زد و توجهی بهش نشد، تو توجه کن؛ اگه کسی سؤالی تو گروهی پرسید کسی جوابی نداد تو حداقل بگو نمی‌دونم، اگه تو جمع یکی پرید وسط حرف کسی بعدش تو دوباره بپرس و بحثشو ادامه بده؛ اگه کسی عکسشو گذاشت دیدی کامنت نداره، تو بذار بگو زیبایی.
نذاریم کسی فکر کنه دیده نمی‌شه!

« رونوشت از توییت پدریکو »

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۱ فروردين ۰۰

    علت زندانی شدن یک ارمنی در تهران !!

    اوایل انقلاب یه ارمنی میفته زندان، ازش می‌پرسند چرا آوردنت اینجا؟
    میگه خودمم نمیدونم. من یه ساندویچ فروشی دارم. بعد از انقلاب چند نفر یک عکس آوردند تو مغازه گفتند این عکس رو بزن روی دیوار، عکس امام بود، ما هم عکس رو چسبوندیم.
    یه مدت بعد همونا یک عکس دیگه آوردند گفتند: این رو هم بچسبون! عکس بنی صدر بود ما هم چسبوندیم.
    بعد از یه مدت چند نفر اومدند گفتند: عکس اون جاکش رو بیار پایین!!
    من پرسیدم کدومشون رو؟ که دیدم منو گرفتند آوردند اینجا.



    « دکتر ایرج ربیعی - روزنامه صبح ایران امروز »

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۱۵ اسفند ۹۹

    دریا که بالا آمد

    دریا که بالا آمد

    ماهی‌ها نماز میتم را دست جمعی خواندن

    و مرا در دل کوسه‌ها دفن کردند

    اما من چشم دوختم به تو

    دریا که بالا آمد مست بودم

    نفهمیدم من در دریا فرو رفتم

    یا دریا بالا آمد

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۲۶ بهمن ۹۹

    اضطراب اجتماعی یا Social Anxiety

    اضطراب اجتماعی (Social Anxiety) فقط ترس از صحبت کردن در جمع یا خجالتی بودن نیست.
    اضطراب اجتماعی میتونه:
    ۱. نخواندن پیام‌ها/جواب ندادن به پیام‌ها به مدت چند روز.
    ۲. ترس از خودت بودن و فقط نشان دادن بخش‌هایی از خودت که فکر میکنی دیگران می‌پذیرند.
    ۳. دائم احساس میکنی همه دارند بهت نگاه می‌کنند/قضاوتت می‌کنند (حتی احساس قضاوت نحوه رفتار کردن).
    ۴. بارها تکرار کردن حرفی که می‌خواهی بزنی در ذهنت قبل از گفتنش.
    ۵. فکر می‌کنی نظرت اهمیتی نداره پس سکوت می‌کنی.
    ۶. دنبال نکردن هدف/علاقت به دلیل ترس از پذیرفته نشدن.
    ۷. همراهی کردن با چیزی که دگران می‌گویند/کاری که دیگران می‌خواهند حتی وقتی که خودت رضایت نداری.
    ۸. ناگهان شروع به تحلیل هر کار کوچکی که انجام می‌دهی/ محیط اطرافت.

     

    لطفا این را درک کنید که اضطراب اجتماعی بر همه‌ی ابعاد زندگی فرد تاثیر می‌گذارد.

    اگه کسی بهتون گفت اضطراب اجتماعی داره (یا نشونه‌هاشو داره) فکر نکنید چیز خاصی نیست و سعی کنید درکش کنید.

     

    رونوشت از رشته توییت * julie *

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۱۴ بهمن ۹۹

    نفسم باش

    نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیز
    شهر خالی ست مرا همنفسی نیست عزیز

    حافظ از حال من سوخته آگاه تر است
    زده ام فالی و فریاد رسی نیست عزیز

    نیست حتی پر و بالی که به سویت بپرم
    آسمان بی تو مرا جز قفسی نیست عزیز

    کیمیایی و من خسته مسی ناچیزم
    به سر کوی توام دسترسی نیست عزیز

    قلب بیمار مرا عشق شما درمان است
    غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۲۵ دی ۹۹

    چشم هایم را عوض کردم ، نگاهم را... نشد

    چشم هایم را عوض کردم ، نگاهم را... نشد
    باز هم دیروزها رد شد ولی فردا نشد

    می‌فشارم سر به روی شانه‌ی تنهایی‌ام
    هیچ کس مانند من با رفتنت تنها نشد

    شمس را گم کرده‌ام بی‌چشم‌های روشنت
    نیستی و شعرهایم مثل مولانا نشد

    جای خالی تو را حتی غزل هم پر نکرد
    در غزل فریادهایم دردهایم جا نشد

    گرم آغوشت نبوده سرنوشت دست‌هام
    اخم آغوشم بدون خنده‌هایت وا نشد

    بعد تو من ماندم و دنیای سرد سنگ‌ها
    مثل مردابی که هرگز قسمتش دریا نشد

     

    @JanJiyarlr

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱۰ دی ۹۹

    بخشندگی

    دو تا کارگر گرفته بودم واسه اثاث کشی. 

    گفتن 40 تومن من هم چونه زدم شد 30 تومن...

    بعد پایان کار، توی اون هوای گرم سه تا 10 تومنی دادم بهشون.

    یکی از کارگرا 10 تومن برداشت و 20 تومن داد به اون یکی.

    گفتم مگر شریک نیستید؟

    گفت چرا ولی اون عیالواره، احتیاجش از من بیشتره.

    من هم برای این طبع بلندش دوباره 10 تومن بهش دادم 

    تشکر کرد و دوباره 5 تومن داد به اون یکی و رفتن

    داشتم فکر میکردم هیچ وقت نتونستم اینقدر بزرگوار و بخشنده باشم

    اونجا بود یاد جمله زیبایی که روی پل عابر خونده بودم افتادم

     

    بخشیدن دل بزرگ میخواد نه توان مالی...

     

    «همه میتونن پولدار بشن اما همه نمیتونن بخشنده باشن»

    «پولدار شدن مهارته اما بخشندگی فضیلت»

    «باسواد شدن مهارته اما فهمیدگی فضلیت..»

    «همه بلدن زندگی کنن اما همه نمیتونن زیبا زندگی کنن»

    زندگی عادته اما زیبا زیستن فضیلت...

     

    برداشت از @qazvin_abad

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۳ دی ۹۹

    مسجد و میخانه

    مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد: "خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود."

    روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت و میخانه ویران شد. صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت: "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی!"

    امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود!"

    پس هر دو به نزد قاضی رفتند. قاضی با شنیدن ماجرا گفت: "در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری!"

     

    رونوشت از @sheereno

  • نظرات [ ۱ ]
    • سینا مرادی
    • شنبه ۱۵ آذر ۹۹

    هم صحبت

    سال‌ها هم‌صحبتم بودی و همرازم نبودی
    با تو عمری هم‌قفس بودم هم‌آوازم نبودی

    باغ بودم بی‌خبر از من گذشتی گل نچیدی
    دل به آواز تو بستم نغمه پردازم نبودی

    بر سر بامت نشستم دانه شوقم ندادی
    خواستم تا پر گشایم بال پروازم نبودی

    رازها در سینه پنهان کردم و با کس نگفتم
    خواستم آن را با تو گویم محرم رازم نبودی

    سوز دل در پرده گفتم ره به آوازم نبودی
    ساز یکرنگی زدم دلدار سازم نبودی

    روز تنهایی به چشمت شعله مِهری ندیدم
    در شبِ ظلمانیِ من پرتو اندازم نبودی

    بود امیدم همدم آغاز و انجامم تو باشی
    فکر انجامم نکردی یار آغازم نبودی

  • نظرات [ ۰ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۷ آذر ۹۹

    عجب دیوانه ای بودم من

     

    عجب دیوانه بودم من که بستم دل به چشم تو
    و کار این دل دیوانه را دشوار کردی تو

    چقدر از التماسم پیش مردم آبرویم رفت
    چقدر این عاشقت را پیش مردم خوار کردی تو

     

    شنیدم بارها با دیگران بودی ولیکن حیف
    شهامت در وجودت کو؟ که بس انکار کردی تو

    تو صدها شعر زیبا را برایم خواندی و گفتی
    که بازی با دل بیمار من بسیار کردی تو

     

    چو آن شب دیدمت در کوچه او را با تو
    و ناچار این خیانت را به من اقرار کردی تو

    نمی‌بخشم تو را هرگز دلم را سخت بشکستی
    خدا هم خود تلافی می‌کند بد کار کردی تو

     

    نمی‌بایست نفرین آخرین پیمان ما می‌شد
    مرا اما به این کار غلط ناچار کردی تو

    ز باغ سینه‌ام گل‌های زرد آرزو کندم
    مرا با بی‌وفایی‌ها ز خود بیزار کردی تو

     

    چه حسنی داشتی در این شکست تلخ! می‌دانی؟
    مرا از خواب عشق و عاشقی بیدار کردی تو.

  • نظرات [ ۳ ]
    • سینا مرادی
    • چهارشنبه ۱۶ مهر ۹۹
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه