۹۳ مطلب با موضوع «شعر :: دیگر شاعران» ثبت شده است

نام پدر

ﻧﺎﻣــــــــــم ﺯﻥ ﺍﺳــــــــــــــــــــﺖ …

ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ،

ﮔﺎﻩ ﺳﻨﮕـــــﺴﺎﺭ …

ﮔﺎﻩ ﻣﺮﺍ ﺿﻌﯿﻔﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ …

ﮔﺎﻩ ﻟﭽﮏ ﺑﻪ ﺳﺮ …

ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﺮ " ﻣﺮﺩی" ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ ، 

⇦ﻣﺮﺩﺗــــــــــﺮم⇨ 


ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﺑﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ ،

ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﺁﺑﺮﻭﺩﺍﺭﯼ

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪم !


ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐـــــﺸﻢ ،

ﻭ ﺗﻮ  ﭘﺪﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ …

ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ،

ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ⇦ﻣﺮﺩﺗــــــــــﺮم⇨


ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ،

ﺯﺍﻧﻮﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺍﻧﻮﯾﻢ ﻣﯽ ﺳﺎﯾﯽ ،

ﻭ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ،

ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ : 

" ﺁﻗﺎﯼ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻟﻄــــــــــﻔﺎ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ !

ﻭ ﺑﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ⇦ﻣﺮﺩﺗــــــــــﺮم⇨  


ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ  ﭘﯿﺶ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ

ﺗﺮﻣﺰ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﭼﻨﺪ ؟ 

ﻭ ﻣﻦ ﺭﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﻢ …

ﻭ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ …ﮔﺮﯾﺴﺘﻨﯽ ﺳﺨﺖ، 

ﺩﻭﺭ ﺍﺯ اندیشه‌ی ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺗﻮ …

ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ،

ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ

ﻣﻦ ﺍﺯ " ﺗﻮ" ⇦ﻣﺮﺩﺗــــــــــــــــــــﺮم⇨


ﺯﻥ ﻋﺸﻖ ﺯﺍﯾﺪ …

ﻭ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯾـــــــﺶ ﻧﺎﻡ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !

ﺍﻭ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﺸﺪ …

ﻭ ﺗﻮ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ 

ﺑﭽﻪ ﺩﺧـــــﺘﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ … !!!

ﺍﻭ بی‌خوابی ﻣﯽ ﮐﺸﺪ …

ﻭ ﺗﻮ خواب حوریان بهشتی میبینی !!!

او مادر می‌شود

وهمه جا می‌پرســـــن : نام پدر ؟ !!!


« سیمین دانشور »


شعر پرمعنایی بود، گذاشتم رو وبلاگم ولی من زن نیستم :/

  • نظرات [ ۷ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۱۹ فروردين ۹۵

    آمد قلب مرا دزدید و رفت

    آمد و قلب مرا دزدید و رفت

    بی قراری های من را دید و رفت


    او گمان می کرد من دیوانه ام

    بر من و احساس من خندید و رفت


    غنچه های عشق را از خاک جان

    با تمام بی وفایی چید و رفت


    دل به او بستم ولی افسوس، او

    حال و روزم را کمی فهمید و رفت


    باورم شد رفتنش اما عجیب

    بعد از او ایمان من لرزید و رفت


    خواستم برگردم و عاشق شوم

    عشق هم دیگر زمن ترسید و رفت ...


    « شاعر نامعلوم »

  • نظرات [ ۳ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۵ فروردين ۹۵

    مرا ببخش عزیزم که عاشقت شده‌ام


    مرا ببخش عزیزم که عاشقت شده‌ام

    محل ثانیه‌ها و دقایقت شده‌ام


    گذشته‌های قشنگت دوباره زنده شده

    و در خیال خودم عشق سابقت شده‌ام


    لیاقتیست تو را داشتن - فرشته من -

    دلم خوش است که این بار لایقت شده‌ام


    برای رد شدن از رود تلخ خاطره‌ها

    سوار شو؛ بگذر تا که قایقت شده‌ام


    و باز قایق دل را به سوی عشق بران

    کنون که همدم باد موافقت شده‌ام


    تو یادگار بهاری؛ درون بوم دلم

    تو دشت عاطفه‌ای و شقایقت شده‌ام


    آهای دختر رویا، آهای زندگی‌ام

    ببین که آینه‌ای از علایقت شده‌ام


    برای اینکه مرا حس کنی بصورت اشک

    میان چشم تو؛ همراه هق هقت شده‌ام


    به دل نگیر گناه مرا الهه مهر

    مرا ببخش که بد موقع عاشقت شده‌ام …


    « رضا کیانی »

  • نظرات [ ۵ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۲۳ اسفند ۹۴

    عشق قسم خورده

    عشق قسم خورده


    با تواَم عشق قسم خورده‌ی پنهانیِ من

    با تواَم بی‌خبر از حال و پریشانیِ من


    با تواَم لعنتیِ خالی از احساس بفهم

    بی قرارت شده‌ام شاعره‌ی خاص بفهم


    لعنتی خسته‌ام از دوری و بی‌تاب شدن

    پای دلگیرترین خاطره‌ها آب شدن


    لعنتی خسته‌ام از حال بدم، زخم نزن

    بی تو محکوم به حبس ابدم، زخم نزن


    باورم کن که به چشمان تو معتاد منم

    پادشاهی که به جنگ آمد و افتاد منم


    قافیه باختم و شعر سرودم یعنی

    به هر آن کس که تو را دید، حسودم یعنی ...


    نفسم بندِ تو و درد مرا می‌خواند

    بعدِ تو حسرت دنیا به دلم می‌ماند ...


    « پویا جمشیدی »

  • نظرات [ ۸ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۲۰ اسفند ۹۴

    امشب دلم برای تو بی انتها گرفت

    اﻣﺸﺐ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ بی انتها ﮔﺮﻓﺖ

    ﺩﻧﯿﺎی ﺭﻧﮓ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻓﺖ


    ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻗﺪم ﺑﺰﻧﻢ ﺳﺎﺣﻞ ﺗﻮ ﺭﺍ

    دریا دلش ﮔﺮﻓﺖ ﻭ پس از آن هوا گرفت


    ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻪ از تو و من ها ﺷﻮﯾﻢ ﻣﺎ

    ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻭﻟﯽ دلِ ﺗﻨﮓ شما ﮔﺮﻓﺖ


    ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﻣﺸﮑﯽ و ورق پاره‌ای که ﺑﻮﺩ

    ﻧﻘﺶ ﺩﻭ چشم‌های ﺗﻮ ﺭﺍ بی هوا ﮔﺮﻓﺖ


    افتادم و شکستم و نابودتر شدم

    آشوب ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﻣﺮﺍ بیﺻﺪﺍ ﮔﺮﻓﺖ


    فریادهای یخ‌زده‌ام ﺩﺭ ﮔﻠﻮ ﺷﮑﺴﺖ

    ﻭﻗﺘﯽ بنای ﺳﺮﮐﺶِ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﭘﺎﮔﺮﻓﺖ


    ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﻦِ ﺗﻮ ﺧﺘﻢ ﻣﯽﺷﻮﺩ

    طوری ﮐﻪ ﭘﺸﺖ پای ﺗﻮ ﻗﻠﺐِ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻓﺖ 


    « سید مهدی نژادهاشمی »

  • نظرات [ ۵ ]
    • سینا مرادی
    • يكشنبه ۱۶ اسفند ۹۴

    دگر هیچ چیزی برایم مهم نیست


    نماندست چیزی به جز غم ... مهم نیست

    گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست

    تـــو را دوست دارم قسم به خدا که ...

    اگر چه پس از تو خدا هم مهم نیست


    فقــــط آرزو مـی‌کنم کــــه بمیرم

    پس از آن بهشت و جهنم مهم نیست

    همان وقت رانده شدن به زمین ... آه !

    بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست


    بیا تا علف هــــای هرزه بکاریم

    اگر مرگ گل‌های مریم مهم نیست

    ببین! مرگ هم شانس می‌خواهد ای عشق

    فقط خوردن جامی از سم مهـــم نیست


    نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست،

    گرفته دلـــم از دو عالم، مهم نیست،

    بمانم، بخوانم، برقصم، بمیرم ...

    دگر هیچ چیزی برایم مهم نیست


    « سید مهدی موسوی »

  • نظرات [ ۷ ]
    • سینا مرادی
    • سه شنبه ۴ اسفند ۹۴

    گفتی مرا نبوس!

    گفتی مرا نبوس، به قرآن نمی‌شود

    من باشم و تو باشی و باران...، نمی‌شود


    اصلاً بیا قواعدمان را عوض کنیم

    دیگر نگو میان خیابان نمی‌شود!


    بگذار باد روسری‌ات را تکان دهد

    آخر بدون زلف پریشان نمی‌شود


    باید لبان سرخ تو را دانه کرد و خورد

    این بیت‌ها برای کسی نان نمی‌شود


    می‌خواستم که شعر بگویم برای تو

    می‌خواستم که شعر... کماکان نمی‌شود


    مجتهدها هـم اگـر مانند ِمن عاشق شوند...

    شانه بر موی سر معشوقه واجب می‌شود!


     بر ما گذشت نیک و بد اما تو روزگار

    فکری به حال خویش کن این روزگار نیست


    بعد هر حادثه امداد رسانی رسم است

    لعنتی! لمس تنت زلزله بم دارد


    وعده های سر خرمن همه ارزانی شیخ

    با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد


    شاعر نامعلوم

    Sina Moradi

  • نظرات [ ۷ ]
    • سینا مرادی
    • پنجشنبه ۲۲ بهمن ۹۴

    دمت گرم

    مردانه زمین خورده ام ای عشق دمت گرم 

    رسوای جهان گشته ام ای عشق دمت گرم 


    هر روز و شبم ذکر دو چشم و خم ابرو

    چندیست که آشفته ام ای عشق دمت گرم 


    یک چهره ی پیر و زخم در آینه خفته

    مانند نفس خسته ام ای عشق دمت گرم 


    هر چشم تو را پاسخ لبخند نبودم

    خشکید به لب خنده ام ای عشق دمت گرم 


    هر بار که آهسته قدم میزدی انگار

    مسحور تو من بوده ام ای عشق دمت گرم 


    افسوس که پایان همه قافیه ها سوخت 

    در آتش آن دوده ام ای عشق دمت گرم 


    محکوم به تکرار شد این زندگی هیهات 

    ویرانه دل و خانه ام ای عشق دمت گرم 


    همواره دم از مرگ زدم خسته ام اینبار

    حلقه به گلو بسته ام ای عشق دمت گرم


    شاعر نامعلوم

    Sina Moradi

  • نظرات [ ۶ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۱۶ بهمن ۹۴

    آنچه دستت داده‌ام نامش دل است ، افسار نه

    گفته بودم بی تو می‌میرم ، ولی این بار نه

    گفته بودی عاشقم هستی، ولی انگار نه


    هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست

    خو نمی‌گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه


    تا که پا بندت شوم از خویش می‌رانی مـــرا

    دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه


    دل فروشی می‌‌کنی ، گویا گمان کردی که باز

    با غرورم می‌خرم آن را ، در این بازار نه


    قصد رفتن کرده‌ای ، تا باز هـم گویم بمان

    بار دیگر می‌کنم خواهش ، ولی اصرار نه


    گه مـرا پس می‌زنی ، گه باز پیشم می‌کشی

    آنچه دستت داده‌ام نامش دل است ، افسار نه


    می‌روی اما خودت هم خوب می‌دانی عزیز

    می‌کنی گاهی فرامـوشم ، ولی انکار نه


    سخت می‌گیری به من ، با اینهمه از دست تـو

    می‌شوم دلگیر شایــد نازنیــن ، بیزار نه    


    « پریناز جهانگیرعصر »


    پیشنهاد می‌کنم آهنگ « افسار » از « محسن چاوشی » رو حتما گوش کنید. فوق العادس ...

    لینک دانلود با کیفیت ۳۲۰

  • نظرات [ ۲۱ ]
    • سینا مرادی
    • دوشنبه ۲۸ دی ۹۴

    داشتند قبرش را توی صورت من می‌کندند

    و آنانکه خیره در من می‌نگریستند

    خبر را

    کمی پیش از من شنیده بودند


    و حالا به جستن جای خالی او

    نگاهشان

    داشت صورتم را شخم می‌زد


    او

    مرده بود

    و داشتند قبرش را

    توی صورت من می‌کندند.


    « لیلا کردبچه »

  • نظرات [ ۹ ]
    • سینا مرادی
    • جمعه ۲۵ دی ۹۴
    در این وبلاگ جملات و داستان‌های کوتاه، اشعار تاثیرگذار عاشقانه و فلسفی قرار می‌گیرد :-)
    اگه دنبال آموزش و اخبار کامپیوتر و تکنولوژی و ... هستین به سایت Samiantec.ir سر بزنید.
    آرشیو مطالب
    پیوندهای روزانه